Text Size

مطالب مذهبی

اسرار آفرینش در قرآن

اسرار آفرینش در قرآن

 

-=قرآن مجید در عصری از حقایق و اسرار و مسائل مربوط به قوانین آفرینش و عالم طبیعت و کرات آسمانی و امثال آنها در آیات متعددی سخن گفته که کسی نمی‌توانست به این حقایق پی‌برد، مگر از راه وحی و اخبار غیبی. البته درآن تاریخ از دانشمندان یونانی و غیر یونانی برپاره‌ای از این دقایق علمی آگاهی داشتند ولی جزیرة العرب از این مسائل کاملا به دور و بی‌اطلاع بود و در آن منطقه از این حقایق خبری نبوده و علاوه بر آن قسمتی از حقایق علمی که قرآن از آنهاپرده برداشته است آنچنان مهم و دقیق است که آن روز، نه در یونان ونه در سایر جاها کسی از آنها مطلع نبود.=-

ظرافتکاری علمی قرآن

نکته قابل توجه اینکه آیات علمی قرآن درعین بیان حقیقت همیشه راه احتیاط را در پیش گرفته، مطالبی را که قابل درک و فهم آن دوران بود، بوضوح و صراحت بازگو نموده ولی مطالبی که قابل درک مردم آن عصرنبود، به اجمال و اشاره برگزار شده و درک و فهم کامل آن را به مردم زمانهای آینده که با تجهیزات وابزار فنی پیشرفته به اکتشافات و پیشرفتهای علمی نائل خواهند شد، محول نموده است.

آیات اسرارآفرینش

این قسمت از آیات که از اسرارآفرینش و از حقایق و دقایق جهان هستی سخن می‌گوید، فراوان است، که نمونه‌های چندی از آنها را در اینجا می‌آوریم:

قانون توازن در قرآن

"ما، درروی زمین از هر گیاهی، باتوازن رویاندیم. سوره حجر آیه 19"
دراین آیه به ترکیبات متناسب و متوازن گیاهان که یکی ازاسرار دقیق جهان آفرینش است، اشاره شده است. و بر این مطلب دلالت دارد که هرگیاه و علفی که در روی زمین سبز می‌شود دارای یک وزن مخصوص و ترکیب خاصی است و قانون توازن دقیق واندازه گیری حساب شده در آنها حکومت دارد و اخیرا از نظرگیاه شناسی نیز ثابت گردیده که هر یک از انواع گیاهان از اجزاء و عناصر خاصی و به میزان و مقدار معینی ترکیب و تشکیل یافته است بطوری که اگر بعضی از اجزای آن کم یا زیاد می‌شد، ازصورت آن گیاه خاص خارج گردیده و گیاه دیگری می‌شد.

و علاوه بر آن ثابت شده است که نسبت بعضی از این اجزا با بعضی دیگر به قدری دقیق است که با موازین و مقیاسهای دقیق و مدرن روز که تاکنون در اختیار بشر قرار گرفته است، نمی‌توان مقدار آن را دقیقا تعیین واندازه‌گیری نمود.

قانون تلقیح درقرآن

یکی دیگر از اسرار عجیبی که وحی الهی به آن اشاره نموده، موضوع تلقیح درعالم گیاهان است که درختان و گیاهان به وسیله بادها تلقیح و بارور می‌شوند و در اثر همان تلقیح است که گیاهان تولید مثل نموده، میوه‌ها و گلها به وجود می‌آید.
قرآن کریم در سوره حجر آیه 22دراین زمینه می‌فرماید:
"مابادها را برای بارور ساختن ابرها وگیاهان فرستادیم."‌

مفسرین گذشته تلقیح را به اعتبار اینکه در لغت به معنای حمل نیزآمده است، به همان معنی گرفته، این آیه را چنین تفسیر نموده اند: بادها را فرستادیم تا ابرها را حمل کنند وحرکت دهند یا بادها را فرستادیم که باران را درلابلای ابرها حمل نمایند. ولی این گفتار درمعنای آیه، صحیح به نظر نمی‌رسد زیرا اولا: تذکر این نکته خیلی قابل توجه و حائز اهمیت نبوده ودرخور شأن قرآن مجید نیست و دوم اینکه اصلا بادها ابرها را حمل نمی‌کنند، بلکه آنها را از نقطه‌ای به نقطه دیگر می‌رانند.
بنابراین، آیه مذکور یک هدف عالیتری را تعقیب و ما را به یک حقیقت جالب علمی که افکار گذشتگان از درک آن عاجز بود، رهبری می‌نماید و آن حقیقت این است که درختان و گیاهان نیزمانند حیوانات به عمل لقاح و به هم رسیدن دو ماده مخالف نیازمندند و بدون تلقیح نتیجه و ثمره‌ای نمی‌دهند، تولید مثل وتکثیر نوع نمی‌کنند.

تلقیح در نباتات

این عمل تلقیح گاهی به وسیله بادها انجام می‌پذیرد بطوری که در زردآلو، صنوبر، انار، پرتقال، پنبه، حبوبات وامثال آنها تلقیح بوسیله بادها انجام می‌شود، بدین صورت که کیسه‌های داخل شکوفه‌ها بعد از رسیدن، سرباز می‌کنند و گردی که میان آنهاست، بوسیله بادها بر چهره ماده گلها افشانده می‌شود وعمل لقاح انجام می‌گیرد وماده گلها آبستن شده و برای به وجود آوردن نتایج و نباتات دیگر آمادگی پیدا می‌کنند.

قانون زوجیت درقرآن

باز قرآن مجید از یک حقیقت علمی دیگر چنین خبر می‌دهد که سنت و قانون ازدواج و زوجیت اختصاص به حیوانات نداشته، بلکه درتمام انواع نباتات نیز این قانون حکم فرماست، از جمله در سوره رعد آیه سوم می‌خوانیم "خداوند در زمین ازهمه میوه‌ها دوجفت آفرید." و همچنین در سوره یس آیه سی و ششم می‌خوانیم که "پاک و منزه است، خدایی که جفتها را آفرید جفتهایی ازگیاهان وروییدنیها، از وجود انسانها و از آنچه انسانها آنها را نمی‌شناسند، آفرید."

حرکت زمین در قرآن

باز اسراری که قرآن خبر داده، عبارت است، از حرکت زمین خداوند در سوره طه آیه پنجاه و سوم می‌فرماید:
"آنچنان خدایی که زمین را برای شما گهواره قرار داد."

در این آیه شریفه به حرکت زمین یک اشاره زیبا و لطیفی گردیده و با یک رمز جالب، به حرکت زمین اشاره مینماید و مطلبی را که قرنها پس از نزول قرآن برای بشر روشن شد، بیان می‌کند و از کره زمین با لفظ "مهد" تعبیر می‌کند که برای بچه‌های شیرخوار به کارمی‌برند تا دراثر حرکت آن، به خواب واستراحت بپردازند. کره زمین نیز برای بشر حکم گهواره را دارد که دراثر حرکت وضعی وانتقالیش، حالت آرام بخشی برای ساکنینش می‌بخشد و همانطوری که نتیجه تکان وحرکت گهواره، پرورش واستراحت بچه است، نتیجه حرکت روزانه وسالانه زمین نیز پرورش انسانها و پرورش تمام موجودات این جهان می‌باشد.

منتها چون این آیه در دورانی فرود آمده است که تمام مردم و دانشمندان آن دوران بر سکون وعدم حرکت زمین، عقیده داشتند وثابت بودن کره زمین در میان آنان یکی از مطالب ضروری و غیر قابل تردید محسوب می‌شد. قرآن به این مساله علمی بطور اجمال و با ظرافت اشاره کرده تا آیندگان، کامل بفهمند.

قاره‌های ناشناخته در قرآن

یکی دیگر ازاسراری که قرآن مجید چهارده قرن پرده از روی آن برداشته وجود قاره دیگری است که قرنها بعد از نزول این آیه شریفه کشف گردید در سوره الرحمن آیه آیه هفدهم چنین می‌خوانیم که "او پروردگار هر دو مشرق و پروردگار هر دو مغرب است."

این آیه چندین قرن، تمام ذهن و افکار مفسرین را به خود مشغول ومتوجه ساخته بود که منظور از دومشرق و دو مغرب چیست؟ بعضی از آنان می‌گفتند: مراد از دو مشرق و دو مغرب یک مشرق و مغرب آفتاب و دیگری مشرق و مغرب ماه می‌باشد و بعضی دیگراین آیه را بر دو مشرق و مغرب تابستان و زمستان حمل می‌نمودند. اما ظاهرا این آیه به وجود یک قاره دیگر اشاره می‌کند که درسطح دیگر زمین قرار گرفته است که لازمه غروب آفتاب از قاره ما، طلوع و تابیدن آن برهمان قاره دیگر است. دلیل این مطلب آیه سی و هشتم سوره زخرف می‌باشد که می‌فرماید: "ای کاش میان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود،چه بد همنشینی بودی!"
چون ازاین آیه استفاده می‌شود که فاصله بین دو مشرق دورترین فاصله محسوس برای بشر می‌باشد بنابراین، ممکن نیست که منظور از دو مشرق و مغرب درآیه قبلی مشرق و مغرب آفتاب و ماه و یا مشرق و مغرب تابستان و زمستان باشد زیرا مسافت درمیان اینها دورترین مسافت محسوس نیست، بناچار باید منظور از مسافت دومشرق که طولانیترین مسافت باید باشد، همان مسافت میان مشرق و مغرب است زیرا مغرب قاره ما نسبت به طرف دیگر زمین مشرق نامیده می‌شود.
بنابراین، آیاتی که درآنها لفظ مشرق ومغرب به طور مفرد ذکرشده، منظور نوع مشرق ومغرب است، مانندآیه شریفه "ولله المشرق والمغرب" و درآیاتی که کلمه مشرق و مغرب به صورت تثنیه (مشرقین) آمده است و آیاتی که درآنها لفظ مشرق ومغرب بطور جمع (مشارق، مغارب) آمده است، منظورمشرقها و مغربهای تمام شهرها ونقاط کره زمین می‌باشد که در اثر اختلاف افقها بوجود می‌آید.

کرویت زمین در قرآن

باز یکی دیگر از اسراری که قرآن مجید از روی آن پرده برداشته است، کروی بودن زمین می‌باشد در آیات متعددی از جمله در آیه صد و سیو هفت سوره صافات خداوند متعال می‌فرماید: "مشرقها و مغربهای پربرکت زمین را به آن قوم مستضعف وستم دیده واگذار کردیم."

با نگاهی موشکافانه در این آیات چنین بنظر می‌رسد که این سلسله آیات در عین اینکه بر متعدد بودن محل طلوع و تابش آفتاب و محل غروب آن دلالت می‌کنند، بر کروی بودن زمین نیز اشاره دارند زیرا اگر زمین کروی باشد، طلوع کردن و تابیدن آفتاب بر هرجزئی از اجزای کره زمین مستلزم این است که از جزء دیگرآن غروب بکند و در این صورت تعدد مشرقها ومغربها بدون هیچگونه تکلف وزحمتی، روشن می‌گردد ولی در غیر کروی بودن زمین، تعدد مشرقها و مغربها که از آیه استفاده می‌شود، قابل درک ومفهوم نخواهد بود.

منبع

ابوالقاسم خویی، البیان، مترجمین محمد صادق نجمی و هاشم زاده هریسی، انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی واحد خوی چاپ پنجم 1375

علوم مقدماتی را تا ۱۳ سالگی در زادگاه خویش آموخت. در سال ۱۳۳۰ به نجف رفت و در درس خارج اصول فتح‏الله شریعت اصفهانی،[۲] مهدی مازندرانی، آقا ضیاء‌الدین عراقی، محمدحسین غروی اصفهانی، محمدحسین نائینی حضور یافت. کلام، تفسیر و فن مناظره را از محمدجواد بلاغی نجفی فراگرفت. او به خاطر علاقه اش به یادگیری حکمت و فلسفه در درس سید حسین بادکوبه‏ای حاضر شد.

ریاضیات، حساب استدلالی، هندسه فضائی و مسطحه و جبر را نزد سید ابوالقاسم خوانساری آموخت.[۳]

برای حل جدول اینجا کلیک کنید

احکام روزه در قرآن

احکام  روزه در قرآن

روزه یکی از واجبات و عبادات مهمّ دینی است و از برنامه های بسیار حساس و سازنده‌ اسلامی بوده و از ضروریات اسلامی به شمار می رود که اگر کسی با توجه به ضروری بودن آن منکرش شود و انکار وی طوری باشد که برگشت به انکار خدا و پیامبر نماید کافر می گردد و کسی که آن را باور داشته باشد ولی بدون جهت از گرفتن آن خودداری کند گناهکار بوده و لازم است کفاره بدهد و مستحق مجازات و حدّ شرعی نیز خواهد بود و برای آنکه به اهمیّت آن توجه کرده و بیشتر به خصوصیّات آن آشنا گردیم در این درس توضیحات کوتاهی پیرامون آن می دهیم.

 

صوم و روزه یعنی چه؟

صوم که در فارسی به آن روزه گفته می شود عبارت است از خودداری و امساک، چنانکه وقتی حضرت مریم به قدرت خدا، عیسی ـ علیه السّلام ـ را بدون پدر به دنیا آورد و سخت نگران بود که در پاسخ مردم چه بگوید خداوند به او دستور داد «فقولی اِنّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً فَلَنْ اُکلِّمَ الْیَوْمَ انِْسیّاً»1؛ یعنی بگو من برای خدا نذر کرده ام روزه بگیرم پس امروز با کسی سخن نمی گویم (که خودداری از سخن گفتن صوم و روزه محسوب شده است البته چنین روزه ای در اسلام حرام است) و در اسلام روزه این است که انسان از برای خدا به عنوان یک عبادت و رسیدن به پاداشهای الهی از طلوع فجر تا مغرب از خوردن و آشامیدن و سایر اموری که روزه را باطل می کند خودداری نماید و مشهورترین آنها، روزه ماه رمضان است.

 

روزه در ادیان گذشته

از آنجا که روزه یک نوع عبادت و پرستش خداوند است و آثار مادی و معنوی فراوانی داشته و در تکامل و سازندگی انسان ها نقش بسیار حساسی به عهده دارد. در آئین پیغمبران گذشته و ادیان آسمانی نیز روزه واجب بوده است (هر چند با روزه در اسلام از نظر شرائط و خصوصیّات فرق هایی داشته است) چنانکه در قرآن مجید می فرماید : ای کسانی که ایمان دارید روزه بر شما واجب شد چنانکه بر پیشینیان از شما هم (در ادیان سابق) واجب بوده است، و چنانکه ذکر کردیم در زمان حضرت مریم روزه سکوت یک عبادت الهی بوده است.

 

روزه از نظر قرآن

در قرآن مجید روزه برای کسانی که واجد شرائط تکلیف می باشند و عذر شرعی ندارند واجب معرفی شده است و در مواردی از روزه گیران تمجید شده و گاهی به عنوان جایگزینی عملی که ترک شده و یا کفاره کار خلافی که انجام گشته روزه گرفتن قرار داده شده است که چند نمونه از آنها را نقل می کنیم.

روزه در فضیلت، معنویت، کمال روحی، صفای درونی انسانها به عهده دارد علاوه بر اینکه صرف گرسنگی و تشنگی در نورانیّت باطن و یاد آوری سختیهای قیامت تأثیر مهمی دارد و در توجه به گرسنگان و محرومین و چاره اندیشی برای آنان نیز مؤثر است

1.«یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کتِبَ عَلَیْکمُ الصِّیامُ کما کتِبَ عَلَی الَّذینَ مِنْ قَبْلِکمْ لَعَّلَکمْ تَتَّقٌون»2

 ای کسانی که ایمان دارید روزه گرفتن بر شما واجب گشت همچنان که بر پیشینیان از شما (از ملتهای گذشته) واجب شده بود شاید با روزه گرفتن پاک و پرهیزکار شوید.

2) «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی اُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآنُ هُدَیً لِلنّاسِ وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدی وَ الْفُرْقانِ فَمَنْ شَِهدَ مِنْکمْ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ وَ مَنْ کانَ مِنْکمْ مَریضاً اوْ عَلی سَفَرٍ فَعِدَّهٌ مِنْ اَیّامٍ اُخَر»3 ؛  ماه رمضانی که قرآن در آن برای هدایت بشر و بیان کنند راهنمائی و امتیاز حق از باطل نازل شده پس هر کس دریابد ماه رمضان را باید روزه بدارد و کسی که بیمار یا در سفر است به شماره روزهائی که خورده از ماههای دیگر بگیرد.

3) یکی از اوصاف کسانی که خداوند آمرزش و پاداش بزرگ خود را برای آنان آماده کرده است. مردان و زنانی هستند که روزه می گیرند. «وَ الصّائِمینَ وَ الصّائِماتِ».4

4) «فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ ثَلاثه اَیّامٍ فِی الْحَجِّ وَ سَبْعَهٍ اِذا رَجَعْتُمْ تِلْک عَشَرَه کامِلةٌ»5؛کسی که در حج نمی تواند قربانی کند (در عوض) 3 روز در حج و هفت روز وقتی به وطن بازگشتید روزه بگیرید که ده روز کامل گردد.

 

در روایات اسلامی روزه یکی از زیربناهای اسلام و نیرو دهنده و زکات بدن معرفی شده است چنانکه امام محمد باقر ـ علیه السّلام ـ فرمود: «اسلام بر پنج چیز بنا شده است بر نماز، زکات، حج، روزه، ولایت6 و در تفسیر آیه «اِسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلوه»7»یعنی از صبر و نماز استمداد کنید روایت شده که مقصود از صبر روزه است8 و پیغمبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «صَدَقهُ‌ الْبَدَنِ فِی الصَّوْمِ»9 یعنی صدقه بدن ( که از حوادث محفوظ بماند) روزه گرفتن است. و نیز آن حضرت می فرماید: « لِکلِّ شَیْءٍ الَزَّکوهُ وَ زکوهُ اْلاَبْدانِ الَصِّیامُ»10 یعنی در هر چیز زکات (واجب) است و زکات بدن روزه است (اهمیت روزه از این روایات روشن می شود).

 

فوائد مادی و معنوی روزه

هر چند با پیشرفت علم و تحقیقات دانشمندان متخصص و نتیجه آزمایشات پزشکی فایده های زیادی برای روزه در سلامتی انسان و درمان بسیاری از بیماریها اثبات گردیده است مانند پائین آمدن فشار خون و سوخت رفتن قسمت زیادی از فضولات زیانبار بدن و اعتدال مزاج و استراحت و تقویت و پاکسازی معده و سبک شدن بدن از مواد زیادی و رفع رطوبتهای زائد که همگی در سلامتی و رفع بیماریها و نشاط و صحت نفس نقش حساس را بر عهده دارند. چنانکه نقل شده که رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ نیز فرمود «صُومُوا تَصِحُّوا»11 روزه بگیرید تا سالم شوید.

روزه یک نوع عبادت و پرستش خداوند است و آثار مادی و معنوی فراوانی داشته و در تکامل و سازندگی انسان ها نقش بسیار حساسی به عهده دارد. در آئین پیغمبران گذشته و ادیان آسمانی نیز روزه واجب بوده است

و از طرفی همچنانکه آئین مقدس اسلام در تمام زمینه های اجتماعی و فردی و مادی و معنوی انسانها ضامن تأمین سعادت دنیا و آخرت                                                                                                                                                                                                                                                                                                                  بدون عذر مقرر کرده است جای تردید باقی نمی ماند که روزه نیز فوائد مادی و جسمی فراوانی دارد ولی از آنجا که هدف اساسی از دین و قوانین الهی سعادت ابدی و تکامل معنوی انسانها است بدون شک فوائد و آثار معنوی روزه در سازندگی جامعه و رشد فکری و تقویت روح و کمال انسان و سعادت ابدی او به مراتب از فوائد مادی و جسمی آن زیادتر می باشد چنانکه خداوند متعال در این آیه «کتِبَ عَلَیْکمُ الصِّیامُ کما کتِبَ عَلَی الَّذینَ مِنْ قَبْلِکمْ لَعَلَّکمْ تَتَّقُونَ»12  ؛ روزه بر شما واجب شده همچنان که بر پیشینیان شما واجب بوده است شاید پاک و با تقوا گردید به اثرات معنوی روزه توجه داده است. چه ناگفته پیدا است که وقتی انسان حداقل سالی یک ماه روزه بگیرد و همه روزه از اذان صبح تا شب به عنوان یک عبادت و برای رضای خدا از عادات و تمایلات نفسانی خود دست برداشته و خود را مقیّد نماید که از خوردن و آشامیدن و بهره برداری های جنسی خودداری نماید مخصوصاّ با رعایت و انجام برنامه های آن ماه از دعاها، قرائت قرآن، شرکت در نمازهای جماعت، جلسات دینی، مراسم احیاء، نمازهای مستحبی، برگزاری مراسم شکوهمند نماز عید فطر، دادن زکات فطره. نقش بسیار حساس و غیر قابل انکاری در سازندگی، تقویت فکر و اراده، توجه به فضیلت، معنویت، کمال روحی، صفای درونی انسانها به عهده دارد علاوه بر این که صرف گرسنگی و تشنگی در نورانیّت باطن و یاد آوری سختیهای قیامت تأثیر مهمی داشت و در توجه به گرسنگان و محرومین و چاره اندیشی برای آنان نیز مؤثر است چنانکه در روایات اسلامی هم به فوائد یاد شده توجه داده شده است.

 

منبع : غلامحسین رحیمی- با تلخیص از فروع دین، ص 14

رهنما_گروه دین و اندیشه تبیان

 


 [1] . سوره مریم، آیه 26.

[2] . سوره بقره، آیه 183.

[3] . سوره بقره آیه 185.

 

[4] . سوره احزاب، آیه 35.

[5] . سوره بقره، آیه 196.

[6] . سفینة البحار، ج 2، ص 43.

[7] . سوره بقره، آیه 153.

[8] . وسائل، ج 7، ص 298.

[9] . مواعظ العددیّه، ص 23.

[10] . وسائل، ج 7، ص 289.

[11] . بحارالانوار، ج 96، ص 255.

[12] . سوره بقره، آیه 183. 

 

برای حل جدول اینجا کلیک کنید

تفسیر سوره حمد

تفسیر سوره حمد

تفسیر سوره حمد از لسان نبی اکرم (ص)

 

در روایتی از پیامبر اکرم (ص) پیرامون تفسیر سوره 

 حمد چنین آمده  است  که رسول اکرم (ص) فرمودند : 

خداوند می فرمایند هر گاه بنده بگوید : 

بسم الله الرحمن الرحیم 

خداوند می فرمایند بنده ام به نام من شروع کرد، بر 

من است که کارش را به انجام برسانم و احوال او 

 را  پر برکت  بسازم  و هر  گاه   شخص   بگوید: 

الحمد الله رب العالمین 

خداوند می فرمایند بنده ام مرا ستایش کرد و دانست 

که نعمت هایش همه از جانب من است و بلا ها را

من با قدرت خویش از او دفع می کنم من شما ملائک

را شاهد می گیرم که علاوه بر نعمت های این جهان 

نعمت های آن جهان دیر را نیز به او ارزانی  دارم  و 

همان طور که بلاهای این جهان را از او دفع می کنم 

بلا های جهان آخرت را از او دفع خواهم کرد 

و هر گاه شخص بگوید: 

الرحمن الرحیم 

خداوند می فرمایند: بنده ام گواهی داد که من رحمن 

و  رحیم  هستم  شما  را گواه  می گیرم  که  رحمت  

فراوانی به او عطا کنم و از عطای خود سهمی به او 

 خواهم داد و هر گاه بگوید: 

مالک یوم الدین 

خداوند می فرمایند همانطور که او اعتراف مالکیت 

من در روز جزا کرد من هم در آن روز، حساب را

بر او آسان می گیرم و کار های نیک او را می پذیرم 

و از کردار بد او صرف نظر می کنم . و هنگامی که

از روی صداقت بگوید: 

ایاک نعبد 

خداوند  می فرمایند : بنده ام  راست  گفت،  او  تنها 

مرا می پرستد . شما را نیز گواه می گیرم به عبادت 

او  پاداشی  عطا  کنم  که  هر  کسی  مخالف  اوست 

به  حال  او  غبطه  بخورد .  و  هر گاه  بگوید : 

ایاک نستعین

خداوند می فر مایند : بنده ام از من یاری طلبید و به 

 من  پناه  آورد  شما  را گواه  می گیرم  که وی را در 

 کارهایش  یاری  کنم  و در مشکلات  فریاد رس  او 

باشم و در سختی دستگیر او باشم و زمانی که بگوید: 

اهدنا الصراط المستقیم 

خداوند می فر مایند : در خواست او پذیرفته شده هر 

چه  بخواهد  پذیرفته  است  من خواسته او را اجابت 

می کنم و هر چه آرزو کند به او خواهم داد و از هر 

 چیز وحشت داشته باشد وحشت او را بر طرف 

کرده و به اوامنیت خواهم بخشید.

تفسیر سوره حمد از لسان نبی اکرم (ص)

 

در روایتی از پیامبر اکرم (ص) پیرامون تفسیر سوره 

 حمد چنین آمده  است  که رسول اکرم (ص) فرمودند : 

خداوند می فرمایند هر گاه بنده بگوید : 

بسم الله الرحمن الرحیم 

خداوند می فرمایند بنده ام به نام من شروع کرد، بر 

من است که کارش را به انجام برسانم و احوال او 

 را  پر برکت  بسازم  و هر  گاه   شخص   بگوید: 

الحمد الله رب العالمین 

خداوند می فرمایند بنده ام مرا ستایش کرد و دانست 

که نعمت هایش همه از جانب من است و بلا ها را

من با قدرت خویش از او دفع می کنم من شما ملائک

را شاهد می گیرم که علاوه بر نعمت های این جهان 

نعمت های آن جهان دیر را نیز به او ارزانی  دارم  و 

همان طور که بلاهای این جهان را از او دفع می کنم 

بلا های جهان آخرت را از او دفع خواهم کرد 

و هر گاه شخص بگوید: 

الرحمن الرحیم 

خداوند می فرمایند: بنده ام گواهی داد که من رحمن 

و  رحیم  هستم  شما  را گواه  می گیرم  که  رحمت  

فراوانی به او عطا کنم و از عطای خود سهمی به او 

 خواهم داد و هر گاه بگوید: 

مالک یوم الدین 

خداوند می فرمایند همانطور که او اعتراف مالکیت 

من در روز جزا کرد من هم در آن روز، حساب را

بر او آسان می گیرم و کار های نیک او را می پذیرم 

و از کردار بد او صرف نظر می کنم . و هنگامی که

از روی صداقت بگوید: 

ایاک نعبد 

خداوند  می فرمایند : بنده ام  راست  گفت،  او  تنها 

مرا می پرستد . شما را نیز گواه می گیرم به عبادت 

او  پاداشی  عطا  کنم  که  هر  کسی  مخالف  اوست 

به  حال  او  غبطه  بخورد .  و  هر گاه  بگوید : 

ایاک نستعین

خداوند می فر مایند : بنده ام از من یاری طلبید و به 

 من  پناه  آورد  شما  را گواه  می گیرم  که وی را در 

 کارهایش  یاری  کنم  و در مشکلات  فریاد رس  او 

باشم و در سختی دستگیر او باشم و زمانی که بگوید: 

اهدنا الصراط المستقیم 

خداوند می فر مایند : در خواست او پذیرفته شده هر 

چه  بخواهد  پذیرفته  است  من خواسته او را اجابت 

می کنم و هر چه آرزو کند به او خواهم داد و از هر 

 چیز وحشت داشته باشد وحشت او را بر طرف 

کرده و به اوامنیت خواهم بخشید.

تفسیر سوره حمد از لسان نبی اکرم (ص)

 

در روایتی از پیامبر اکرم (ص) پیرامون تفسیر سوره 

 حمد چنین آمده  است  که رسول اکرم (ص) فرمودند : 

خداوند می فرمایند هر گاه بنده بگوید : 

بسم الله الرحمن الرحیم 

خداوند می فرمایند بنده ام به نام من شروع کرد، بر 

من است که کارش را به انجام برسانم و احوال او 

 را  پر برکت  بسازم  و هر  گاه   شخص   بگوید: 

الحمد الله رب العالمین 

خداوند می فرمایند بنده ام مرا ستایش کرد و دانست 

که نعمت هایش همه از جانب من است و بلا ها را

من با قدرت خویش از او دفع می کنم من شما ملائک

را شاهد می گیرم که علاوه بر نعمت های این جهان 

نعمت های آن جهان دیر را نیز به او ارزانی  دارم  و 

همان طور که بلاهای این جهان را از او دفع می کنم 

بلا های جهان آخرت را از او دفع خواهم کرد 

و هر گاه شخص بگوید: 

الرحمن الرحیم 

خداوند می فرمایند: بنده ام گواهی داد که من رحمن 

و  رحیم  هستم  شما  را گواه  می گیرم  که  رحمت  

فراوانی به او عطا کنم و از عطای خود سهمی به او 

 خواهم داد و هر گاه بگوید: 

مالک یوم الدین 

خداوند می فرمایند همانطور که او اعتراف مالکیت 

من در روز جزا کرد من هم در آن روز، حساب را

بر او آسان می گیرم و کار های نیک او را می پذیرم 

و از کردار بد او صرف نظر می کنم . و هنگامی که

از روی صداقت بگوید: 

ایاک نعبد 

خداوند  می فرمایند : بنده ام  راست  گفت،  او  تنها 

مرا می پرستد . شما را نیز گواه می گیرم به عبادت 

او  پاداشی  عطا  کنم  که  هر  کسی  مخالف  اوست 

به  حال  او  غبطه  بخورد .  و  هر گاه  بگوید : 

ایاک نستعین

خداوند می فر مایند : بنده ام از من یاری طلبید و به 

 من  پناه  آورد  شما  را گواه  می گیرم  که وی را در 

 کارهایش  یاری  کنم  و در مشکلات  فریاد رس  او 

باشم و در سختی دستگیر او باشم و زمانی که بگوید: 

اهدنا الصراط المستقیم 

خداوند می فر مایند : در خواست او پذیرفته شده هر 

چه  بخواهد  پذیرفته  است  من خواسته او را اجابت 

می کنم و هر چه آرزو کند به او خواهم داد و از هر 

 چیز وحشت داشته باشد وحشت او را بر طرف 

کرده و به اوامنیت خواهم بخشید.

 

 

 

برای حل جدول اینجا کلیک کنید

اعمال شب‌های قدر

اعمال شب‌های قدر

اعمالی که در هر سه شب انجام می‌ شود و به اعمال مشترک معروف است و اعمالی که مخصوص هر یک از شب‌های مبارک نوزدهم، بیست و یکم و بیست ‌و سوم است.

اعمال مشترک:

۱) غسل کردن که بهتر است مقارن غروب آفتاب غسل کرده و نماز عشا با غسل خوانده شود.
۲) خواندن ۲ رکعت نماز که در هر رکعت بعد از حمد، هفت مرتبه سوره‌ی توحید را خوانده و بعد از نماز هفتاد مرتبه گفته شود: اَستَغفُرِاللهَ وَ اَتوبُ اِلَیهِ.
۳) قرآن مجید را باز کرده و در مقابل خود گذاشته و دعای زیر را بخوانید و بعد از آن حاجت خود را از خدا بخواهید.


۴) مصحف شریف (قرآن کریم) را بر سر گرفته و مناجات زیر را بخوانید و بعد از آن حاجت خود را از خدا بخواهید:


۵) زیارت بارگاه امام‌حسین(ع) و خواندن زیارت آن حضرت:


۶) احیا داشتن (بیدار ماندن و عبادت کردن) در این شب‌ها. در روایات بسیاری از پیامبر(ص) و معصومین(ع) نقل شده است هر کس شب قدر را احیا کند، گناهان او آمرزیده شود.
۷) فضیلت و پاداش بسیار دارد که صد رکعت نماز خوانده شود و بهتر است که در هر رکعت بعد از سوره‌ی مبارک حمد، ده مرتبه سوره‌ی توحید خوانده شود.
۸) خواندن دعای زیر و طلب بخشش و رحمت از خدا برای گشایش امور مسلمین و خلق خدا:

 

در این شب‌های مبارک، اعمال زیر نیز سفارش شده است:


۱) خواندن ۲ رکعت نماز برای سلامتی امام زمان (عج) و تعجیل در ظهور آن حضرت
۲) خواندن ۲ رکعت نماز برای شادی روح همه‌ی درگذشتگان و اسیران خاک و ۲۵ بار گفتن ذکر "اللهم اغفرلی لجمیع المومنین و المومنات و المسلمین و المسلمات"
۳) خواندن ۲ رکعت نماز تقدیم به اهل بیت پیامبر(ص) و خواندن دعای توسل
۴) خواندن ۲ رکعت نماز حضرت زهرا(س): در رکعت اول بعد از حمد صد مرتبه سوره قدر و در رکعت دوم بعد از حمد صد مرتبه سوره توحید
۵) خواندن سوره‌های مبارک دخان و قدر

اعمال شب نوزدهم:

۱) صد مرتبه گفته شود: "اَستَغفُرِاللهَ رَبی وَ اَتوبُ اِلَیه"
۲) صد مرتبه گفته شود: "اَللّهُمَّ العَن قَتَلَةَ اَمیرَالمومنینَ"
۳) خواندن دعاهای زیر:

 

 

اعمال شب بیست و یکم:

۱) خواندن دعای جوشن‌کبیر
۲) خواندن دعای زیر:

 

اعمال شب بیست و سوم:

۱) خواندن سوره‌های مبارک عنکبوت، روم و دخان
۲) هزار مرتبه خواندن سوره‌ی قدر
۳) خواندن دعاهای جوشن‌کبیر، مکارم‌الاخلاق و افتتاح
۴) خواندن دعای فرج

"أَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنْ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ فِي هذِهِ السَّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَة وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلِيلاً وَعَيْناً حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِيها طَوِيلاً َ"


۵) خواندن ۸ رکعت نماز و طلب استغفار و دعا برای خلق خدا

 

 

برای حل جدول اینجا کلیک کنید

حضرت عیسی (ع) در قرآن

حضرت عیسی (ع) در قرآن

 

 

 


قرآن کریم حضرت عیسى را بشری مى‏داند که از طریق اعجاز و بدون پدر از مریم به وجود آمده و به عنوان پیامبر و براى ارشاد مردم مبعوث شده است و مانند سایر پیامبران با خداوند جهان در ارتباط بوده، حقایقی دریافت مى‏کرده و به مردم ابلاغ مى‏نموده است. نه خدا بوده نه پسر خدا، بلکه بنده خدا بوده است و اگر در انجیل گاهى به عنوان پسر معرفى شده باید به صورت تشریفات توجیه ‏شود. و اگر کلمه به او اطلاق شده، بدین جهت است که بدون وجود پدر و به وسیله کلمه (کـُن) تکوینى به وجود آمده است. قرآن عقیده به تثلیث را شرک و کفر مى‏داند و خود عیسى نیز از آن تبرّى مى‏جسته است.

 


عيسي (ع) كه بود؟ حضرت عيسى (ع) عبد و پيامبر خدا بود (سوره مريم، آيه 30) رسول به سوى بنى اسرائيل (سوره آل عمران، آيه 49) و يكى از انبياي اولو العزم و صاحب شريعت بوده و كتابى به نام انجيل داشت (سوره احزاب، آيه 7، سوره شورا، آيه 13، سوره مائده، آيه 46)، خداى تعالى نام او را مسيح نهاد (سوره آل عمران، آيه 45) و كلمة الله و روحى از خدا خواند (سوره نساء، آيه 171)، داراى مقام امامت (سوره احزاب آيه 7) و از گواهان اعمال (سوره نساء، آيه 159، سوره مائده، آيه 117) و از بشارت‌دهندگان به آمدن پيامبر اسلام حضرت محمد (ص) بود (سوره صف، آيه 6)، وجيه و آبرومند در دنيا و آخرت و از مقربين بود (سوره آل عمران، آيه 45). از برگزيده شدگان (سوره آل عمران، آيه 33)، و از اجتباء شدگان و از صالحان بود (سوره انعام، آيه 85- 87)، مبارك، زكى و مهذب بود، آيتى براى مردم و رحمتى از خدا و احسانگرى به مادرش بود، و از زمره كسانى بود كه خداى تعالى به ايشان سلام كرد (سوره مريم، آيه 19- 33) و از كسانى بود كه خدا كتاب و حكمتش آموخت. (سوره آل عمران، آيه 48) * عيسى (ع) چه مى‏گفت؟ و در باره‏اش چه مى‏گفتند؟ قرآن كريم خاطرنشان ساخته كه عيسى عبدى بود رسول، و چيزى جز اين ادعا نمى‏كرد و آنچه به وى نسبت مى‏دادند خود او ادعايش را نكرده و با مردم جز به رسالت خدا سخنى نگفته، هم چنان كه قرآن اين معنا را در آيات زير صراحتا از آن جناب نقل كرده مى‏فرمايد: و آن گاه كه خداوند به عيسى بن مريم مى‏گويد: آيا تو به مردم گفتى كه من و مادرم را بعنوان دو معبود غير از خدا انتخاب كنيد؟!، او مى‏گويد: «منزهى تو! من حق ندارم آنچه را كه شايسته من نيست، بگويم! اگر چنين سخنى را گفته باشم، تو مى‏دانى! تو از آنچه در روح و جان من است، آگاهى و من از آنچه در ذات (پاك) توست، آگاه نيستم! بيقين تو از تمام اسرار و پنهاني‌ها با خبرى.‏ من، جز آنچه مرا به آن فرمان دادى، چيزى به آنها نگفتم (بلكه به آنها گفتم:) خداوندى را بپرستيد كه پروردگار من و پروردگار شماست! و تا زمانى كه در ميان آنها بودم، مراقب و گواهشان بودم ولى هنگامى كه مرا از ميانشان برگرفتى، تو خود مراقب آنها بودى و تو بر هر چيز، گواهى‏ (با اين حال،) اگر آنها را مجازات كنى، بندگان تواند. (و قادر به فرار از مجازات تو نيستند) و اگر آنان را ببخشى، توانا و حكيمى! (نه كيفر تو نشانه بى‏حكمتى است، و نه بخشش تو نشانه ضعف!)» (مائده 116 - 118) * معني كلمه عيسي چيست؟ كلمه عيسى در اصل «يشوع» بوده كه هم به معناى مخلص تفسير شده و هم به معناى منجى و در بعضى از اخبار به كلمه «يعيش(زنده مى‏ماند)» تفسير شده و اين با نامى‏ كه براى فرزند حضرت زكريا نهاده، يعنى نام «يحيى (زنده مى‏ماند)» مناسب‏تر مي‌باشد. چون كه بين اين دو پيامبر (حضرت يحيي و حضرت عيسي) از هر جهت شباهت وجود دارد. * چرا به حضرت عيسي (ع)، مسيح مي گويند؟ نظرات مختلفي در اين باره گفته اند؛ از جمله اينكه كلمه «مسيح» به معناى ممسوح است و ناميدن آن حضرت به اين نام، به اين مناسبت بوده كه آن جناب ممسوح به يمن و بركت بوده و يا براى اين بوده كه آن جناب ممسوح به تطهير از گناهان بوده و يا با روغن زيتون تبرك شده، ممسوح گشته است چون انبياء روغن زيتون به خود مى‏ماليدند و يا بدين جهت است كه جبرئيل بال خود را در هنگام ولادت آن جناب، بر بدن او ماليده تا از شر شيطان محفوظ باشد و يا براى اين بوده كه آن جناب همواره دست بر سر ايتام مى‏كشيده و يا براى اين بوده كه دست بر چشم اشخاص نابينا مى‏كشيده و آنان را بينا مى‏كرده و يا بدين جهت مسيحش خواندند كه دست بر بدن هيچ بيمارى نمى‏كشيده مگر آنكه شفا مى‏يافته، اينها وجوهى است كه در وجه تسميه عيسى بن مريم (ع) به مسيح ذكر كرده‏اند. اما وجهى كه مى‏توان بدان اعتماد نمود اين است كه لفظ مسيح در ضمن بشارتى كه جبرئيل به مادرش داده بود آمده است و قرآن آن بشارت را چنين حكايت نموده: «إِنَّ اللهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ ...»، پس قبل از آنكه آن جناب كورى را بينا كند و يا بيمارى را شفا دهد از سوي خداوند مسيح ناميده شده و اصولا به حكم اين آيه قبل از ولادت، مسيح ناميده شده بود. و كلمه «مسيح» عربى كلمه «مشيحا» ى عبرى است كه در كتب عهدين عبرى زبان آمده و بطورى كه از آن دو كتاب استفاده مى‏شود، رسم بنى اسرائيل چنين بوده كه هر پادشاهى تاجگذارى مى‏كرده، از جمله مراسم تاجگذارى اين بوده كه كاهنان او را با روغن مقدس مسح‏ مى‏كردند تا سلطنتش مبارك شود و بدين مناسبت پادشاه را مشيحا مى‏گفتند، كه يا به معناى خود شاه است و يا به معناى مبارك است. * داستان حضرت عيسى (ع) و مادرش در قرآن چگونه نقل شده است؟ مادر مسيح نامش مريم دختر عمران بود، مادر مريم به وى حامله شد و نذر كرد فرزند خود را، بعد از به دنيا آوردن، محرر كند (يعنى خادم مسجد كند) و او در حالى اين نذر را مى‏كرد كه مى‏پنداشت فرزندش پسر خواهد بود ولى وقتى او را به دنيا آورد و فهميد كه دختر است، اندوهناك شد و حسرت خورد و نامش را مريم يعنى خادمه نهاد. پدر مريم قبل از ولادت او از دنيا رفته بود، به ناچار خود او دخترش را در آغوش گرفته به مسجد آورد و به كاهنان مسجد كه يكى از آنان، زكريا (ع) بود تحويل داد، كاهنان در باره كفالت مريم با هم مشاجره كردند و در آخر به اين معنا رضايت دادند كه در اين باره قرعه بيندازند و چون قرعه انداختند زكريا برنده شد و او عهده‏دار تكفل مريم گشت تا وقتى كه مريم به حد بلوغ رسيد، در آن اوان، زكريا حجابى بين مريم و كاهنان برقرار نمود و مريم در داخل آن حجاب مشغول عبادت بود و احدى بجز زكريا نزد او نمي رفت و هر وقت زكريا نزد مريم مي رفت و داخل محراب او مى‏شد، رزقى نزد او مى‏يافت، روزى از مريم پرسيد: اين رزق از كجا نزد تو مى‏آيد: گفت: از نزد خدا و خدا به هر كس بخواهد بدون حساب روزى مى‏دهد. مريم (ع) صديقه، معصومه، طاهره، برگزيده شده بود، و محدثه و مرتبط با ملائكه بود. ملكى از ملائكه به او گفت كه خدا تو را برگزيده و تطهير كرده است. مريم از قانتين (خضوع كنندگان) بود و يكى از آيات و نشانه هاي خداوند براى همه عالميان بود. (نگاه كنيد: سوره آل عمران، آيه 35- 44، سوره انبيا، آيه 91، سوره تحريم، آيه 12) بعد از آنكه مريم به حد بلوغ رسيد و در حجاب (محراب) قرار گرفت، خداى تعالى روح را (كه يكى از فرشتگان بزرگ خدا است) نزد او فرستاد و روح به شكل بشرى بي عيب و نقص در برابر مريم مجسم شد و به او گفت كه فرستاده‏اى است از نزد معبودش، و پروردگارش وى را فرستاده تا به اذن او پسرى به وى بدهد، پسرى بدون پدر، و او را بشارت داد به اينكه به زودى از پسرش معجزات عجيبى ظهور مى‏كند و نيز خبر داد كه خداى تعالى به زودى او را به روح القدس تاييد نموده، كتاب، حكمت، تورات و انجيلش مى‏آموزد و به عنوان رسولى به سوى‏ بنى اسرائيل گسيلش مى‏دارد، رسولى داراى آيات بينات، و نيز به مريم از شان پسرش و سرگذشت او خبر داد، آن گاه مريم حامله شد، آن طور كه يك زن به فرزند خود حامله مى‏شود، (نگاه كنيد: آل عمران، آيه 35- 44) آن گاه مريم به مكانى دور منتقل شد و در آنجا درد زائيدنش گرفت و درد زائيدن او را به طرف تنه نخله‏اى كشانيد و با خود مى‏گفت: اى كاش قبل از اين مرده و از خاطره‏ها فراموش شده بودم، من همه چيز را و همه چيز مرا از ياد مى‏برد، در اين هنگام از طرف پائين وى ندايش داد: غم مخور كه پروردگارت پائين پايت نهر آبى قرار داده، تنه درخت را تكان بده تا پى در پى خرماى نورس از بالا بريزد، از آن خرما بخور و از آن آب بنوش و از فرزندى چون من خرسند باش، اگر از آدميان كسى را ديدى كه حتما خواهى ديد، بگو من براى خداي رحمان روزه گرفته ‏ام و به همين جهت امروز با هيچ انسان سخن نمى‏گويم، مريم چون اين را شنيد از آنجا كه فرزند خود را زائيده بود به طرف مردم آمد در حالى كه فرزندش را در آغوش داشت ( نگاه كنيد: سوره مريم، آيه 20- 27) و به طورى كه از آيات كريمه قرآن بر مى‏آيد حامله شدنش و وضع حملش و سخن گفتن او و ساير شؤون وجودش از سنخ همين عناوين در ساير افراد انسان‏ها بوده است. مردم و همشهريان مريم وقتى او را به اين حال ديدند، شروع كردند به طعنه زدن و او را سرزنش نمودند چون ديدند دخترى شوهر نرفته بچه‏دار شده است، گفتند: اى مريم چه عمل شگفت‏آورى كردى!، اى خواهر هارون نه پدرت بد مردى بود و نه مادرت زناكار، مريم اشاره كرد به كودكش كه با او سخن بگوئيد، مردم گفتند: ما چگونه با كسى سخن گوئيم كه كودكى در گهواره است، در اينجا عيسى (ع) به سخن درآمد و گفت: من بنده خدا هستم، خداى تعالى به من كتاب داد و مرا پيامبرى از پيامبران كرد و هر جا كه باشم با بركتم كرد و مرا به نماز و زكات سفارش كرد، ما دام كه زنده باشم بر احسان به مادرم سفارش فرمود و مرا نه جبار كرد و نه شقى، و سلام بر من روزى كه به دنيا آمدم و روزى كه مى‏ميرم و روزى كه زنده بر مى‏خيزم. (نگاه كنيد: سوره مريم، آيه 27- 34) اين كلام كه عيسى (ع) در كودكى ادا كرد، به اصطلاح علمى، نسبت به برنامه كار نبوتش براعت استهلال بوده است (براعت استهلال به اين معنا است كه نويسنده كتاب در حمد و ثناى اول كتابش كلماتى بگنجاند كه در عين اينكه حمد و ثناى خدا است اشاره‏اى هم باشد به اينكه در اين كتاب پيرامون چه مسائلى بحث مى‏شود)، عيسى (ع) هم با اين كلمات خود فهماند كه به زودى عليه ظلم و طغيان، قيام نموده و شريعت موسى (ع) را زنده و استوار مى‏سازد و آنچه از معارف آن شريعت مندرس و كهنه گشته تجديد مى‏كند و آنچه از آياتش كه مردم درباره‏اش اختلاف دارند بيان و روشن مى‏سازد. عيسى (ع) نشو و نما كرد تا به سن جوانى رسيد و با مادرش مانند ساير انسان‏ها طبق عادت جارى در زندگى بشرى مى‏خوردند و مى‏نوشيدند. عيسى (ع) در اين اوان به رسالت به سوى بنى اسرائيل گسيل شد و مامور شد تا آنها را به سوى دين توحيد بخواند، و ابلاغ كند كه من آمده‏ام به سوى شما و با معجزه‏اى از ناحيه پروردگارتان آمده‏ام و آن اين است كه براى شما (و پيش رويتان) از گل چيزى به شكل مرغ مى‏سازم و سپس در آن مى‏دمم، به اذن خدا مرغ زنده‏اى مى‏شود و من كور مادرزاد و برصى غير قابل علاج را شفا مى‏دهم و مردگان را به اذن خدا زنده مى‏كنم و بدانچه مى‏خوريد و بدانچه در خانه‏هايتان ذخيره مى‏كنيد خبر مى‏دهم، كه در اين براى شما آيتى است بر اينكه خدا رب من و رب شما است و بايد او را بپرستيد. عيسى (ع) مردم را به شريعت جديد خود كه همان تصديق شريعت موسى (ع) است دعوت مى‏كرد، چيزى كه هست بعضى از احكام موسى را نسخ نمود و آن حرمت پاره‏اى از چيزها است كه در تورات به منظور گوشمالى و سختگيرى بر يهود حرام شده بود و بارها مى‏فرمود: من با حكمت به سوى شما گسيل شده‏ام، تا برايتان بيان كنم آنچه را كه مورد اختلاف شما است و نيز مى‏فرمود: اى بنى اسرائيل من فرستاده خدا به سوى شمايم، در حالى كه تورات را كه كتاب آسمانى قبل از من بوده تصديق دارم و در حالى كه بشارت مى‏دهم به رسولى كه بعد از من مى‏آيد و نامش احمد است. عيسى (ع) به وعده ‏هايى كه داده بود كه فلان و فلان معجزه را آورده‏ام وفا كرد، هم مرغ خلق كرد و هم مردگان را زنده كرد و هم كور مادرزاد و برصى را شفا داد و هم به اذن خدا از غيب خبر داد. عيسى (ع) هم چنان بنى اسرائيل را به توحيد خدا و شريعت جديد دعوت كرد تا وقتى كه از ايمان آوردنشان مايوس شد، و وقتى طغيان و عناد مردم را ديد و استكبار كاهنان و احبار يهود از پذيرفتن دعوتش را مشاهده كرد، از ميان عده كمى كه به وى ايمان آورده بودند چند نفر حوارى انتخاب كرد تا او را در راه خدا يارى كنند. از سوى ديگر يهود بر آن جناب شوريد و تصميم گرفت او را به قتل برساند، ولى خداى تعالى او را از دست يهود نجات داد و به سوى خود بالا برد و مساله عيسى (ع) براى يهود مشتبه شد، بعضى خيال كردند كه او را كشتند، بعضى ديگر پنداشتند كه به دارش آويختند، خداى تعالى فرمود: نه آن بود و نه اين، بلكه امر بر آنان مشتبه شد (نگاه كنيد: آل عمران، 45- 58، زخرف، 63- 65، صف، 6- 14، مائده، 110- 111، نساء، 157- 158)، اين بود آنچه كه قرآن كريم در داستان عيسى و مادرش فرموده است. * كيفيّت نزول إنجيل بر حضرت عيسى‏ (ع) وضع نزول انجيل مبهم‏تر از تورات است؛ به جهت اينكه درست مشخّص نيست كه إنجيل بصورت وحى آسمانى بر حضرت عيسى نازل شده، تا بصورت كتابى درآيد؟ و يا تلقين حضرت عيسى بوده؟ و يا مثلًا نحوه ديگرى بوده است و جمع آورى شده است؟ به هر حال، همه اناجيل، بعد از حضرت عيسى نوشته شد؛ پس از صعود حضرت عيسى، يكصد و بيست عدد إنجيل نوشته شد، و از اين مقدار به چهار تاى از آن كه نوشته لوقا و يوحَنّا و مَرْقُس و مَتَّى است اعتبار داده شد؛ يعنى كليسا آنرا به رسميّت شناخت و يكصد و شانزده تاى آن ردّ شد، و حالا هم ردّ شده است يعنى معمولٌ به‏ نيستند. و هيچ معلوم نيست كه انجيل چطور نوشته شده است و چه قسم القا گرديده است، اصولًا در ميان مسيحيان نيز سخن از اين نيست كه انجيل ايشان به چه شكل و به چه نحو نازل شده است، و به چه نحوى در ميان مردم دائر گرديده است؟ و در كلمات خود آنان همچنين دلالتى نيست بر آنكه إنجيل از انشائات خود حضرت مسيح بوده است. يك إنجيل بَرْنابا درآمد، قيامتى بر پا كردند و بالاخره آن را از اعتبار انداختند، زيرا كه در غالب قسمت‏ها با مطالب إسلامى و قرآنى مطابقت دارد، و بشارت از حضرت محمّد صلّى الله عليه و آله و سلّم مى‏دهد. * آيا ازدواج نكردن حضرت مسيح دليل بر نقصان نيست؟ خير دليل بر نقصان نيست، بلكه دليلى بر روحيّت و نورانيّت حضرت عيسى بوده است، چون با اين نشأه أبداً تماس حاصل نكرد و ازدواج ننمود و سكنى و خانه نگرفت؛ يك موجوديّت خاصّى داشت. البته حضرت رسول اكرم پيامبر اسلام (ص) جامعيّت داشتند، از آثار و خصائص اين نشأه بنحو أوفى برآمدند؛ و بالاخصّ سنّت ازدواج از خصائص رسول الله (ص) است. * حضرت مريم (ع) برگزيده زنان و مردان است در آيه شريفه «و اذ قالت الملائكه يا مريم ان الله اصطفاك و طهرك و اصطفاك على نساء العالمين» (آل عمران : 42)؛ و هنگامى را كه فرشتگان گفتند: اى مريم، خداوند تو را برگزيده و پاك ساخته و تو را بر زنان جهان برترى داده است. لفظ (اصطفاء) دوبار تكرار شده است، تكرار اصطفاى دومى براى برترى آن حضرت نسبت به زنان است، ولى اصطفاء اولى مطلق است و شامل مرد و زن مى گردد و از آن استفاده مى شود كه حضرت مريم (ع) از ميان زنان و مردان برگزيده شده است. * آيا حضرت مريم (ع) از حضرت زهرا (ع) نيز برتر بود؟ در روايات به نقل از رسول اكرم صلى الله عليه وآله وسلم آمده است: مريم سيدة نساء عالميها و اما ابنتى فاطمه فهى سيدة نساء العالمين من الاولين و الآخرين. يعني مريم (ع) سرور زنان زمان خود بود ولى دخترم فاطمه (ع) سرور زنان تمام عالميان از اولين تا آخرين است. * حضرت عيسي (ع) به دار آويخته نشد وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسيحَ عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذينَ اخْتَلَفُوا فيهِ لَفي‏ شَكٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ يَقينا ( نساء 157 ) (و گفتارشان كه: ما، مسيح عيسى بن مريم، پيامبر خدا را كشتيم! در حالى كه نه او را كشتند، و نه بر دار آويختند لكن امر بر آنها مشتبه شد. و كسانى كه در مورد (قتل) او اختلاف كردند، از آن در شك هستند و علم به آن ندارند و تنها از گمان پيروى مى‏كنند و قطعاً او را نكشتند.) يهوديان اختلاف كرده ‏اند در اينكه عيسى (ع) را به چه شكلى كشتند، آيا او را به دار آويختند؟ و يا كشتند و به دار نزدند؟ شايد اينكه در آيه مورد بحث اول فرموده كه گفتند: ما او را كشتيم و سپس از كشتن و به دار زدن او سخن گفته و فرموده: نه او را كشتند و نه به دارش زدند، براى اين بوده كه چون مقام، مقام رد ادعاي آنان بوده، خواسته همه اقسام دعوى آنان را رد كند، بطورى كه ديگر هيچ ترديدى نماند. آرى از آنجا كه دار زدن نوع خاصى از شكنجه دادن به مجرمين بوده و در همه موارد ملازم با قتل نبوده، لذا اگر اين كلمه بيان نداشته باشد كشتن به ذهن تبادر نمى‏كند بلكه شنونده احتمال مى‏دهد كه او را زنده به دار زده و زنده هم پائين آورده باشند و چون خود يهوديان در كيفيت كشتن عيسى (ع) اختلاف كرده‏ اند، لذا در آيه شريفه كافى نبود بفرمايد: او را نكشتند، چون ممكن بود يهوديان اين كلام خدا را تاويل نموده، بگويند: بله او را بطور عادى نكشتيم بلكه به دارش آويختيم، به همين جهت خداى سبحان بعد از آنكه فرمود: «او را نكشتند» اضافه كرد كه: «و به دارش نياويختند» تا كلام حق صراحت را اداء كرده باشد و بطور نص صريح فهمانده باشد كه عيسى به دست يهوديان از دنيا نرفته، نه به كشتن و نه به دار آويخته شدن، بلكه امر بر يهود مشتبه شد و غير مسيح را به خيال اينكه مسيح است گرفتند و كشتند و يا به دار زدند و اين واقعه خيلى هم بعيد نيست بلكه امرى عادى است، چون در جوامع وحشى مخصوصا در موقعى كه اجتماع هجوم مى‏آورند تا شخص مورد نظرشان را به قتل برسانند بسيار مى‏شود كه در اثر غوغا مجرم حقيقى گم مى‏شود و غير مجرم به جاى مجرم‏ كشته مى‏شود و اتفاقا در داستان عيسى (ع) مباشرين قتل اطرافيان آن جناب نبودند تا او را به خوبى بشناسند بلكه لشگريان روم مباشر اين عمل شده‏اند و معلوم است كه روميان معرفتى كامل به حال و وضع آن جناب نداشته‏اند پس ممكن است كه شخص ديگرى را دستگير كرده و به قتل رسانده باشند و با اين حال در روايات آمده كه خداى تعالى قيافه و شكل مسيح (ع) را بر شخص ديگر انداخت و اين باعث شد كه او را بگيرند و به جاى عيسى (ع) به قتل برسانند. * آيا حضرت عيسي (ع) هم اكنون زنده است؟ خداوند، عيسى (ع) را با بدن و روحش به آسمان بالا برده، نه اينكه مانند ساير انسانها روحش از كالبدش جدا شده و به آسمان بالا رفته باشد، چون اين احتمال چيزى است كه با ظاهر آيات قرآن با در نظر گرفتن سياق آن نمى‏سازد، چون اضرابى كه در جمله: «بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ» واقع شده، با صرف بالا بردن روح عيسى بعد از مردنش نمى‏سازد و ساده‏تر بگويم: بالا رفتن روح بعد از مردن، هم در قتل هست و هم در آويخته شدن به دار و هم در مردن عادى، چون هر كسى كه بميرد روحش به عالم ارواح بالا مى‏رود لذا ديگر معنا ندارد بفرمايد: «بلكه ما او را به سوى خود بالا برديم بلكه به ما مى‏فهماند بالا بردن عيسى با روح و جسمش بوده.» و از نظر عقل محال نيست كه خداى تعالى مسيح را گرفته، به سوى خود بالا برده و نزد خود حفظش فرموده باشد و يا زندگى او را حفظ كرده به نحوى كه با جريانهاى عادى و معمولى نزد ما انسانها منطبق نبوده و اين ماجرا از ساير ماجراهاى معجزه‏آسايى كه از خود عيسى (ع) واقع شد و قرآن كريم آنها را حكايت نموده، سختتر و مهم‏تر نمى‏باشد. خلاصه اينكه آنچه از تدبر و دقت در آيات و سياق آنها به دست مي آيد، اين است كه عيسى (ع) تا به امروز از دنيا نرفته، نه در عصرى كه روى زمين بود كشته شد، و به دار آويخته شد و نه به مرگ طبيعى از دنيا رفت. * معناي توفي و رفع حضرت عيسي (ع) چيست؟ خداوند متعال در آيه 55 سوره آل عمران درباره حضرت عيسى (ع) مى فرمايد: «إِذْ قالَ اللهُ يا عيسى‏ إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَ رافِعُكَ إِلَيَّ وَ مُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا...» (به ياد آوريد) هنگامى را كه خدا به عيسى فرمود: «من تو را برمى‏گيرم و به سوى خود، بالا مى‏برم و تو را از كسانى كه كافر شدند، پاك مى‏سازم...» (توفى) در قرآن كريم در تمام موارد، به معناى برگرفتن است. يعنى از ميان قومت مى گيريم و به مقام قرب مى بريم، پس توفى در قرآن در معناى ميراندن و نابود كردن نيست، بلكه به معناى اخذ و گرفتن آمده است، چنانكه در توفى حق و دين و گرفتن بدهى از مديون استعمال مى شود. بنابراين گفتار خداوند متعال كه مى فرمايد: «انى متوفيك و رافعك الى» يعنى تو را از ميان قومت بر مى گيرم، نه گرفتن به معناى قبض روح و اينكه تو را مى ميرانم، بلكه به معناى نجات دادن است. * روايتى در مورد كيفيت بالا بردن حضرت عيسى (ع) به آسمان تفسير قمى از امام باقر (ع) روايت كرده كه فرمود: «عيسى (ع) در هنگام عصر آن شبى كه خداى تعالى او را به آسمان بالا برد، ياران خود را كه دوازده نفر بودند، نزد خود خواند و ايشان را داخل خانه‏اى كرد و سپس از چشمه‏اى كه در كنج آن خانه بود در آمد، در حالى كه آب از سر و رويش مى‏ريخت، فرمود: خداى تعالى به من وحى كرد كه همين ساعت مرا به سوى خود بالا مى‏برد، و مرا از يهود پاك مى‏كند، كداميك از شما داوطلب مى‏شويد به شكل من در آيد و خداى تعالى شكل مرا به او بدهد و به جاى من كشته و به دار آويخته گردد و در عوض در بهشت با من باشد؟ جوانى از ميان آنان گفت: يا روح الله من حاضرم، فرمود: بله تو همانى، آن گاه رو كرد به بقيه و فرمود: بدانيد كه بعد از رفتن من يكى از شما تا قبل از رسيدن صبح، دوازده بار بر من كافر مى‏شود (و اظهار بيزارى از من مى‏كند)، مردى از ميان جمع گفت: يا نبى اللَّه آن منم؟ عيسى (ع) گفت: مثل اينكه از نفس خودت چنين چيزى را احساس كرده ‏اى، باشد تو همان شخص باش، آن گاه رو كرد به بقيه و فرمود: بعد از من ديرى نمى‏پايد كه به سه فرقه متفرق مى‏شويد، دو فرقه به خداى تعالى افتراء مى‏بندند و در آتش خواهند بود و يك فرقه اهل نجات است، و آن فرقه ‏اى است كه از شمعون صادقانه پيروى مى‏كند و به خدا دروغ نمى‏بندد كه آن فرقه در بهشت خواهد بود، اين را كه گفت در جلو چشم همه اصحابش از زاويه خانه به طرف آسمان بالا رفت و ناپديد شد. از سوى ديگر يهود كه مدتها در جستجوى مسيح بود، در همان شب آن خانه را پيدا كرده، آن جوانى را كه داوطلب شده بود به شكل عيسى (ع) درآيد، گرفتند و كشتند و به دار آويختند و سپس آن كس ديگر را كه عيسى (ع) خبر داده بود تا صبح دوازده نوبت كافر مى‏شوى را گرفته و او همان كفرها را دوازده بار مرتكب شد.» سلام خدا بر مسيح بن مريم (ع) ، در آن روز كه متولّد شد، و در آن روز كه مى‏ميرد، و آن روز كه زنده برانگيخته خواهد شد. منابع: 1. تفسير الميزان ذيل آيات مربوط به حضرت مريم و حضرت عيسي (ع) 2. مهر تابان (شرح احوال علامه طباطبايي) 3. 665 پرسش و پاسخ در محضر علامه طباطبايي ------------------------------------------------------------- گردآوري و تنظيم: حجت‌الاسلام وحيد واحدجوان

 

 

برای حل جدول اینجا کلیک کنید

Colors