سرگرمی http://jadvalosargarmi.com/0/j/index.php/read-know/crosswords-articles/religious-articles Mon, 29 Apr 2024 12:24:17 +0000 Jadval O Sargarmi fa-ir اسرار آفرینش در قرآن http://jadvalosargarmi.com/0/j/index.php/read-know/crosswords-articles/religious-articles/secrets-of-creation-in-the-qur-an http://jadvalosargarmi.com/0/j/index.php/read-know/crosswords-articles/religious-articles/secrets-of-creation-in-the-qur-an اسرار آفرینش در قرآن

 

-=قرآن مجید در عصری از حقایق و اسرار و مسائل مربوط به قوانین آفرینش و عالم طبیعت و کرات آسمانی و امثال آنها در آیات متعددی سخن گفته که کسی نمی‌توانست به این حقایق پی‌برد، مگر از راه وحی و اخبار غیبی. البته درآن تاریخ از دانشمندان یونانی و غیر یونانی برپاره‌ای از این دقایق علمی آگاهی داشتند ولی جزیرة العرب از این مسائل کاملا به دور و بی‌اطلاع بود و در آن منطقه از این حقایق خبری نبوده و علاوه بر آن قسمتی از حقایق علمی که قرآن از آنهاپرده برداشته است آنچنان مهم و دقیق است که آن روز، نه در یونان ونه در سایر جاها کسی از آنها مطلع نبود.=-

ظرافتکاری علمی قرآن

نکته قابل توجه اینکه آیات علمی قرآن درعین بیان حقیقت همیشه راه احتیاط را در پیش گرفته، مطالبی را که قابل درک و فهم آن دوران بود، بوضوح و صراحت بازگو نموده ولی مطالبی که قابل درک مردم آن عصرنبود، به اجمال و اشاره برگزار شده و درک و فهم کامل آن را به مردم زمانهای آینده که با تجهیزات وابزار فنی پیشرفته به اکتشافات و پیشرفتهای علمی نائل خواهند شد، محول نموده است.

آیات اسرارآفرینش

این قسمت از آیات که از اسرارآفرینش و از حقایق و دقایق جهان هستی سخن می‌گوید، فراوان است، که نمونه‌های چندی از آنها را در اینجا می‌آوریم:

قانون توازن در قرآن

"ما، درروی زمین از هر گیاهی، باتوازن رویاندیم. سوره حجر آیه 19"
دراین آیه به ترکیبات متناسب و متوازن گیاهان که یکی ازاسرار دقیق جهان آفرینش است، اشاره شده است. و بر این مطلب دلالت دارد که هرگیاه و علفی که در روی زمین سبز می‌شود دارای یک وزن مخصوص و ترکیب خاصی است و قانون توازن دقیق واندازه گیری حساب شده در آنها حکومت دارد و اخیرا از نظرگیاه شناسی نیز ثابت گردیده که هر یک از انواع گیاهان از اجزاء و عناصر خاصی و به میزان و مقدار معینی ترکیب و تشکیل یافته است بطوری که اگر بعضی از اجزای آن کم یا زیاد می‌شد، ازصورت آن گیاه خاص خارج گردیده و گیاه دیگری می‌شد.

و علاوه بر آن ثابت شده است که نسبت بعضی از این اجزا با بعضی دیگر به قدری دقیق است که با موازین و مقیاسهای دقیق و مدرن روز که تاکنون در اختیار بشر قرار گرفته است، نمی‌توان مقدار آن را دقیقا تعیین واندازه‌گیری نمود.

قانون تلقیح درقرآن

یکی دیگر از اسرار عجیبی که وحی الهی به آن اشاره نموده، موضوع تلقیح درعالم گیاهان است که درختان و گیاهان به وسیله بادها تلقیح و بارور می‌شوند و در اثر همان تلقیح است که گیاهان تولید مثل نموده، میوه‌ها و گلها به وجود می‌آید.
قرآن کریم در سوره حجر آیه 22دراین زمینه می‌فرماید:
"مابادها را برای بارور ساختن ابرها وگیاهان فرستادیم."‌

مفسرین گذشته تلقیح را به اعتبار اینکه در لغت به معنای حمل نیزآمده است، به همان معنی گرفته، این آیه را چنین تفسیر نموده اند: بادها را فرستادیم تا ابرها را حمل کنند وحرکت دهند یا بادها را فرستادیم که باران را درلابلای ابرها حمل نمایند. ولی این گفتار درمعنای آیه، صحیح به نظر نمی‌رسد زیرا اولا: تذکر این نکته خیلی قابل توجه و حائز اهمیت نبوده ودرخور شأن قرآن مجید نیست و دوم اینکه اصلا بادها ابرها را حمل نمی‌کنند، بلکه آنها را از نقطه‌ای به نقطه دیگر می‌رانند.
بنابراین، آیه مذکور یک هدف عالیتری را تعقیب و ما را به یک حقیقت جالب علمی که افکار گذشتگان از درک آن عاجز بود، رهبری می‌نماید و آن حقیقت این است که درختان و گیاهان نیزمانند حیوانات به عمل لقاح و به هم رسیدن دو ماده مخالف نیازمندند و بدون تلقیح نتیجه و ثمره‌ای نمی‌دهند، تولید مثل وتکثیر نوع نمی‌کنند.

تلقیح در نباتات

این عمل تلقیح گاهی به وسیله بادها انجام می‌پذیرد بطوری که در زردآلو، صنوبر، انار، پرتقال، پنبه، حبوبات وامثال آنها تلقیح بوسیله بادها انجام می‌شود، بدین صورت که کیسه‌های داخل شکوفه‌ها بعد از رسیدن، سرباز می‌کنند و گردی که میان آنهاست، بوسیله بادها بر چهره ماده گلها افشانده می‌شود وعمل لقاح انجام می‌گیرد وماده گلها آبستن شده و برای به وجود آوردن نتایج و نباتات دیگر آمادگی پیدا می‌کنند.

قانون زوجیت درقرآن

باز قرآن مجید از یک حقیقت علمی دیگر چنین خبر می‌دهد که سنت و قانون ازدواج و زوجیت اختصاص به حیوانات نداشته، بلکه درتمام انواع نباتات نیز این قانون حکم فرماست، از جمله در سوره رعد آیه سوم می‌خوانیم "خداوند در زمین ازهمه میوه‌ها دوجفت آفرید." و همچنین در سوره یس آیه سی و ششم می‌خوانیم که "پاک و منزه است، خدایی که جفتها را آفرید جفتهایی ازگیاهان وروییدنیها، از وجود انسانها و از آنچه انسانها آنها را نمی‌شناسند، آفرید."

حرکت زمین در قرآن

باز اسراری که قرآن خبر داده، عبارت است، از حرکت زمین خداوند در سوره طه آیه پنجاه و سوم می‌فرماید:
"آنچنان خدایی که زمین را برای شما گهواره قرار داد."

در این آیه شریفه به حرکت زمین یک اشاره زیبا و لطیفی گردیده و با یک رمز جالب، به حرکت زمین اشاره مینماید و مطلبی را که قرنها پس از نزول قرآن برای بشر روشن شد، بیان می‌کند و از کره زمین با لفظ "مهد" تعبیر می‌کند که برای بچه‌های شیرخوار به کارمی‌برند تا دراثر حرکت آن، به خواب واستراحت بپردازند. کره زمین نیز برای بشر حکم گهواره را دارد که دراثر حرکت وضعی وانتقالیش، حالت آرام بخشی برای ساکنینش می‌بخشد و همانطوری که نتیجه تکان وحرکت گهواره، پرورش واستراحت بچه است، نتیجه حرکت روزانه وسالانه زمین نیز پرورش انسانها و پرورش تمام موجودات این جهان می‌باشد.

منتها چون این آیه در دورانی فرود آمده است که تمام مردم و دانشمندان آن دوران بر سکون وعدم حرکت زمین، عقیده داشتند وثابت بودن کره زمین در میان آنان یکی از مطالب ضروری و غیر قابل تردید محسوب می‌شد. قرآن به این مساله علمی بطور اجمال و با ظرافت اشاره کرده تا آیندگان، کامل بفهمند.

قاره‌های ناشناخته در قرآن

یکی دیگر ازاسراری که قرآن مجید چهارده قرن پرده از روی آن برداشته وجود قاره دیگری است که قرنها بعد از نزول این آیه شریفه کشف گردید در سوره الرحمن آیه آیه هفدهم چنین می‌خوانیم که "او پروردگار هر دو مشرق و پروردگار هر دو مغرب است."

این آیه چندین قرن، تمام ذهن و افکار مفسرین را به خود مشغول ومتوجه ساخته بود که منظور از دومشرق و دو مغرب چیست؟ بعضی از آنان می‌گفتند: مراد از دو مشرق و دو مغرب یک مشرق و مغرب آفتاب و دیگری مشرق و مغرب ماه می‌باشد و بعضی دیگراین آیه را بر دو مشرق و مغرب تابستان و زمستان حمل می‌نمودند. اما ظاهرا این آیه به وجود یک قاره دیگر اشاره می‌کند که درسطح دیگر زمین قرار گرفته است که لازمه غروب آفتاب از قاره ما، طلوع و تابیدن آن برهمان قاره دیگر است. دلیل این مطلب آیه سی و هشتم سوره زخرف می‌باشد که می‌فرماید: "ای کاش میان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود،چه بد همنشینی بودی!"
چون ازاین آیه استفاده می‌شود که فاصله بین دو مشرق دورترین فاصله محسوس برای بشر می‌باشد بنابراین، ممکن نیست که منظور از دو مشرق و مغرب درآیه قبلی مشرق و مغرب آفتاب و ماه و یا مشرق و مغرب تابستان و زمستان باشد زیرا مسافت درمیان اینها دورترین مسافت محسوس نیست، بناچار باید منظور از مسافت دومشرق که طولانیترین مسافت باید باشد، همان مسافت میان مشرق و مغرب است زیرا مغرب قاره ما نسبت به طرف دیگر زمین مشرق نامیده می‌شود.
بنابراین، آیاتی که درآنها لفظ مشرق ومغرب به طور مفرد ذکرشده، منظور نوع مشرق ومغرب است، مانندآیه شریفه "ولله المشرق والمغرب" و درآیاتی که کلمه مشرق و مغرب به صورت تثنیه (مشرقین) آمده است و آیاتی که درآنها لفظ مشرق ومغرب بطور جمع (مشارق، مغارب) آمده است، منظورمشرقها و مغربهای تمام شهرها ونقاط کره زمین می‌باشد که در اثر اختلاف افقها بوجود می‌آید.

کرویت زمین در قرآن

باز یکی دیگر از اسراری که قرآن مجید از روی آن پرده برداشته است، کروی بودن زمین می‌باشد در آیات متعددی از جمله در آیه صد و سیو هفت سوره صافات خداوند متعال می‌فرماید: "مشرقها و مغربهای پربرکت زمین را به آن قوم مستضعف وستم دیده واگذار کردیم."

با نگاهی موشکافانه در این آیات چنین بنظر می‌رسد که این سلسله آیات در عین اینکه بر متعدد بودن محل طلوع و تابش آفتاب و محل غروب آن دلالت می‌کنند، بر کروی بودن زمین نیز اشاره دارند زیرا اگر زمین کروی باشد، طلوع کردن و تابیدن آفتاب بر هرجزئی از اجزای کره زمین مستلزم این است که از جزء دیگرآن غروب بکند و در این صورت تعدد مشرقها ومغربها بدون هیچگونه تکلف وزحمتی، روشن می‌گردد ولی در غیر کروی بودن زمین، تعدد مشرقها و مغربها که از آیه استفاده می‌شود، قابل درک ومفهوم نخواهد بود.

منبع

ابوالقاسم خویی، البیان، مترجمین محمد صادق نجمی و هاشم زاده هریسی، انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی واحد خوی چاپ پنجم 1375

علوم مقدماتی را تا ۱۳ سالگی در زادگاه خویش آموخت. در سال ۱۳۳۰ به نجف رفت و در درس خارج اصول فتح‏الله شریعت اصفهانی،[۲] مهدی مازندرانی، آقا ضیاء‌الدین عراقی، محمدحسین غروی اصفهانی، محمدحسین نائینی حضور یافت. کلام، تفسیر و فن مناظره را از محمدجواد بلاغی نجفی فراگرفت. او به خاطر علاقه اش به یادگیری حکمت و فلسفه در درس سید حسین بادکوبه‏ای حاضر شد.

ریاضیات، حساب استدلالی، هندسه فضائی و مسطحه و جبر را نزد سید ابوالقاسم خوانساری آموخت.[۳]

برای حل جدول اینجا کلیک کنید

]]>
مطالب مذهبی Tue, 28 Jun 2016 17:25:25 +0000
احکام روزه در قرآن http://jadvalosargarmi.com/0/j/index.php/read-know/crosswords-articles/religious-articles/fasting-in-the-quran http://jadvalosargarmi.com/0/j/index.php/read-know/crosswords-articles/religious-articles/fasting-in-the-quran احکام  روزه در قرآن

روزه یکی از واجبات و عبادات مهمّ دینی است و از برنامه های بسیار حساس و سازنده‌ اسلامی بوده و از ضروریات اسلامی به شمار می رود که اگر کسی با توجه به ضروری بودن آن منکرش شود و انکار وی طوری باشد که برگشت به انکار خدا و پیامبر نماید کافر می گردد و کسی که آن را باور داشته باشد ولی بدون جهت از گرفتن آن خودداری کند گناهکار بوده و لازم است کفاره بدهد و مستحق مجازات و حدّ شرعی نیز خواهد بود و برای آنکه به اهمیّت آن توجه کرده و بیشتر به خصوصیّات آن آشنا گردیم در این درس توضیحات کوتاهی پیرامون آن می دهیم.

 

صوم و روزه یعنی چه؟

صوم که در فارسی به آن روزه گفته می شود عبارت است از خودداری و امساک، چنانکه وقتی حضرت مریم به قدرت خدا، عیسی ـ علیه السّلام ـ را بدون پدر به دنیا آورد و سخت نگران بود که در پاسخ مردم چه بگوید خداوند به او دستور داد «فقولی اِنّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً فَلَنْ اُکلِّمَ الْیَوْمَ انِْسیّاً»1؛ یعنی بگو من برای خدا نذر کرده ام روزه بگیرم پس امروز با کسی سخن نمی گویم (که خودداری از سخن گفتن صوم و روزه محسوب شده است البته چنین روزه ای در اسلام حرام است) و در اسلام روزه این است که انسان از برای خدا به عنوان یک عبادت و رسیدن به پاداشهای الهی از طلوع فجر تا مغرب از خوردن و آشامیدن و سایر اموری که روزه را باطل می کند خودداری نماید و مشهورترین آنها، روزه ماه رمضان است.

 

روزه در ادیان گذشته

از آنجا که روزه یک نوع عبادت و پرستش خداوند است و آثار مادی و معنوی فراوانی داشته و در تکامل و سازندگی انسان ها نقش بسیار حساسی به عهده دارد. در آئین پیغمبران گذشته و ادیان آسمانی نیز روزه واجب بوده است (هر چند با روزه در اسلام از نظر شرائط و خصوصیّات فرق هایی داشته است) چنانکه در قرآن مجید می فرماید : ای کسانی که ایمان دارید روزه بر شما واجب شد چنانکه بر پیشینیان از شما هم (در ادیان سابق) واجب بوده است، و چنانکه ذکر کردیم در زمان حضرت مریم روزه سکوت یک عبادت الهی بوده است.

 

روزه از نظر قرآن

در قرآن مجید روزه برای کسانی که واجد شرائط تکلیف می باشند و عذر شرعی ندارند واجب معرفی شده است و در مواردی از روزه گیران تمجید شده و گاهی به عنوان جایگزینی عملی که ترک شده و یا کفاره کار خلافی که انجام گشته روزه گرفتن قرار داده شده است که چند نمونه از آنها را نقل می کنیم.

روزه در فضیلت، معنویت، کمال روحی، صفای درونی انسانها به عهده دارد علاوه بر اینکه صرف گرسنگی و تشنگی در نورانیّت باطن و یاد آوری سختیهای قیامت تأثیر مهمی دارد و در توجه به گرسنگان و محرومین و چاره اندیشی برای آنان نیز مؤثر است

1.«یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کتِبَ عَلَیْکمُ الصِّیامُ کما کتِبَ عَلَی الَّذینَ مِنْ قَبْلِکمْ لَعَّلَکمْ تَتَّقٌون»2

 ای کسانی که ایمان دارید روزه گرفتن بر شما واجب گشت همچنان که بر پیشینیان از شما (از ملتهای گذشته) واجب شده بود شاید با روزه گرفتن پاک و پرهیزکار شوید.

2) «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی اُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآنُ هُدَیً لِلنّاسِ وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدی وَ الْفُرْقانِ فَمَنْ شَِهدَ مِنْکمْ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ وَ مَنْ کانَ مِنْکمْ مَریضاً اوْ عَلی سَفَرٍ فَعِدَّهٌ مِنْ اَیّامٍ اُخَر»3 ؛  ماه رمضانی که قرآن در آن برای هدایت بشر و بیان کنند راهنمائی و امتیاز حق از باطل نازل شده پس هر کس دریابد ماه رمضان را باید روزه بدارد و کسی که بیمار یا در سفر است به شماره روزهائی که خورده از ماههای دیگر بگیرد.

3) یکی از اوصاف کسانی که خداوند آمرزش و پاداش بزرگ خود را برای آنان آماده کرده است. مردان و زنانی هستند که روزه می گیرند. «وَ الصّائِمینَ وَ الصّائِماتِ».4

4) «فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ ثَلاثه اَیّامٍ فِی الْحَجِّ وَ سَبْعَهٍ اِذا رَجَعْتُمْ تِلْک عَشَرَه کامِلةٌ»5؛کسی که در حج نمی تواند قربانی کند (در عوض) 3 روز در حج و هفت روز وقتی به وطن بازگشتید روزه بگیرید که ده روز کامل گردد.

 

در روایات اسلامی روزه یکی از زیربناهای اسلام و نیرو دهنده و زکات بدن معرفی شده است چنانکه امام محمد باقر ـ علیه السّلام ـ فرمود: «اسلام بر پنج چیز بنا شده است بر نماز، زکات، حج، روزه، ولایت6 و در تفسیر آیه «اِسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلوه»7»یعنی از صبر و نماز استمداد کنید روایت شده که مقصود از صبر روزه است8 و پیغمبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «صَدَقهُ‌ الْبَدَنِ فِی الصَّوْمِ»9 یعنی صدقه بدن ( که از حوادث محفوظ بماند) روزه گرفتن است. و نیز آن حضرت می فرماید: « لِکلِّ شَیْءٍ الَزَّکوهُ وَ زکوهُ اْلاَبْدانِ الَصِّیامُ»10 یعنی در هر چیز زکات (واجب) است و زکات بدن روزه است (اهمیت روزه از این روایات روشن می شود).

 

فوائد مادی و معنوی روزه

هر چند با پیشرفت علم و تحقیقات دانشمندان متخصص و نتیجه آزمایشات پزشکی فایده های زیادی برای روزه در سلامتی انسان و درمان بسیاری از بیماریها اثبات گردیده است مانند پائین آمدن فشار خون و سوخت رفتن قسمت زیادی از فضولات زیانبار بدن و اعتدال مزاج و استراحت و تقویت و پاکسازی معده و سبک شدن بدن از مواد زیادی و رفع رطوبتهای زائد که همگی در سلامتی و رفع بیماریها و نشاط و صحت نفس نقش حساس را بر عهده دارند. چنانکه نقل شده که رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ نیز فرمود «صُومُوا تَصِحُّوا»11 روزه بگیرید تا سالم شوید.

روزه یک نوع عبادت و پرستش خداوند است و آثار مادی و معنوی فراوانی داشته و در تکامل و سازندگی انسان ها نقش بسیار حساسی به عهده دارد. در آئین پیغمبران گذشته و ادیان آسمانی نیز روزه واجب بوده است

و از طرفی همچنانکه آئین مقدس اسلام در تمام زمینه های اجتماعی و فردی و مادی و معنوی انسانها ضامن تأمین سعادت دنیا و آخرت                                                                                                                                                                                                                                                                                                                  بدون عذر مقرر کرده است جای تردید باقی نمی ماند که روزه نیز فوائد مادی و جسمی فراوانی دارد ولی از آنجا که هدف اساسی از دین و قوانین الهی سعادت ابدی و تکامل معنوی انسانها است بدون شک فوائد و آثار معنوی روزه در سازندگی جامعه و رشد فکری و تقویت روح و کمال انسان و سعادت ابدی او به مراتب از فوائد مادی و جسمی آن زیادتر می باشد چنانکه خداوند متعال در این آیه «کتِبَ عَلَیْکمُ الصِّیامُ کما کتِبَ عَلَی الَّذینَ مِنْ قَبْلِکمْ لَعَلَّکمْ تَتَّقُونَ»12  ؛ روزه بر شما واجب شده همچنان که بر پیشینیان شما واجب بوده است شاید پاک و با تقوا گردید به اثرات معنوی روزه توجه داده است. چه ناگفته پیدا است که وقتی انسان حداقل سالی یک ماه روزه بگیرد و همه روزه از اذان صبح تا شب به عنوان یک عبادت و برای رضای خدا از عادات و تمایلات نفسانی خود دست برداشته و خود را مقیّد نماید که از خوردن و آشامیدن و بهره برداری های جنسی خودداری نماید مخصوصاّ با رعایت و انجام برنامه های آن ماه از دعاها، قرائت قرآن، شرکت در نمازهای جماعت، جلسات دینی، مراسم احیاء، نمازهای مستحبی، برگزاری مراسم شکوهمند نماز عید فطر، دادن زکات فطره. نقش بسیار حساس و غیر قابل انکاری در سازندگی، تقویت فکر و اراده، توجه به فضیلت، معنویت، کمال روحی، صفای درونی انسانها به عهده دارد علاوه بر این که صرف گرسنگی و تشنگی در نورانیّت باطن و یاد آوری سختیهای قیامت تأثیر مهمی داشت و در توجه به گرسنگان و محرومین و چاره اندیشی برای آنان نیز مؤثر است چنانکه در روایات اسلامی هم به فوائد یاد شده توجه داده شده است.

 

منبع : غلامحسین رحیمی- با تلخیص از فروع دین، ص 14

رهنما_گروه دین و اندیشه تبیان

 


 [1] . سوره مریم، آیه 26.

[2] . سوره بقره، آیه 183.

[3] . سوره بقره آیه 185.

 

[4] . سوره احزاب، آیه 35.

[5] . سوره بقره، آیه 196.

[6] . سفینة البحار، ج 2، ص 43.

[7] . سوره بقره، آیه 153.

[8] . وسائل، ج 7، ص 298.

[9] . مواعظ العددیّه، ص 23.

[10] . وسائل، ج 7، ص 289.

[11] . بحارالانوار، ج 96، ص 255.

[12] . سوره بقره، آیه 183. 

 

برای حل جدول اینجا کلیک کنید

]]>
مطالب مذهبی Tue, 28 Jun 2016 17:25:25 +0000
اعمال شب‌های قدر http://jadvalosargarmi.com/0/j/index.php/read-know/crosswords-articles/religious-articles/qadr-nights-apply http://jadvalosargarmi.com/0/j/index.php/read-know/crosswords-articles/religious-articles/qadr-nights-apply اعمال شب‌های قدر

اعمالی که در هر سه شب انجام می‌ شود و به اعمال مشترک معروف است و اعمالی که مخصوص هر یک از شب‌های مبارک نوزدهم، بیست و یکم و بیست ‌و سوم است.

اعمال مشترک:

۱) غسل کردن که بهتر است مقارن غروب آفتاب غسل کرده و نماز عشا با غسل خوانده شود.
۲) خواندن ۲ رکعت نماز که در هر رکعت بعد از حمد، هفت مرتبه سوره‌ی توحید را خوانده و بعد از نماز هفتاد مرتبه گفته شود: اَستَغفُرِاللهَ وَ اَتوبُ اِلَیهِ.
۳) قرآن مجید را باز کرده و در مقابل خود گذاشته و دعای زیر را بخوانید و بعد از آن حاجت خود را از خدا بخواهید.


۴) مصحف شریف (قرآن کریم) را بر سر گرفته و مناجات زیر را بخوانید و بعد از آن حاجت خود را از خدا بخواهید:


۵) زیارت بارگاه امام‌حسین(ع) و خواندن زیارت آن حضرت:


۶) احیا داشتن (بیدار ماندن و عبادت کردن) در این شب‌ها. در روایات بسیاری از پیامبر(ص) و معصومین(ع) نقل شده است هر کس شب قدر را احیا کند، گناهان او آمرزیده شود.
۷) فضیلت و پاداش بسیار دارد که صد رکعت نماز خوانده شود و بهتر است که در هر رکعت بعد از سوره‌ی مبارک حمد، ده مرتبه سوره‌ی توحید خوانده شود.
۸) خواندن دعای زیر و طلب بخشش و رحمت از خدا برای گشایش امور مسلمین و خلق خدا:

 

در این شب‌های مبارک، اعمال زیر نیز سفارش شده است:


۱) خواندن ۲ رکعت نماز برای سلامتی امام زمان (عج) و تعجیل در ظهور آن حضرت
۲) خواندن ۲ رکعت نماز برای شادی روح همه‌ی درگذشتگان و اسیران خاک و ۲۵ بار گفتن ذکر "اللهم اغفرلی لجمیع المومنین و المومنات و المسلمین و المسلمات"
۳) خواندن ۲ رکعت نماز تقدیم به اهل بیت پیامبر(ص) و خواندن دعای توسل
۴) خواندن ۲ رکعت نماز حضرت زهرا(س): در رکعت اول بعد از حمد صد مرتبه سوره قدر و در رکعت دوم بعد از حمد صد مرتبه سوره توحید
۵) خواندن سوره‌های مبارک دخان و قدر

اعمال شب نوزدهم:

۱) صد مرتبه گفته شود: "اَستَغفُرِاللهَ رَبی وَ اَتوبُ اِلَیه"
۲) صد مرتبه گفته شود: "اَللّهُمَّ العَن قَتَلَةَ اَمیرَالمومنینَ"
۳) خواندن دعاهای زیر:

 

 

اعمال شب بیست و یکم:

۱) خواندن دعای جوشن‌کبیر
۲) خواندن دعای زیر:

 

اعمال شب بیست و سوم:

۱) خواندن سوره‌های مبارک عنکبوت، روم و دخان
۲) هزار مرتبه خواندن سوره‌ی قدر
۳) خواندن دعاهای جوشن‌کبیر، مکارم‌الاخلاق و افتتاح
۴) خواندن دعای فرج

"أَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنْ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ فِي هذِهِ السَّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَة وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلِيلاً وَعَيْناً حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِيها طَوِيلاً َ"


۵) خواندن ۸ رکعت نماز و طلب استغفار و دعا برای خلق خدا

 

 

برای حل جدول اینجا کلیک کنید

]]>
مطالب مذهبی Tue, 28 Jun 2016 17:25:25 +0000
تفسیر سوره حمد http://jadvalosargarmi.com/0/j/index.php/read-know/crosswords-articles/religious-articles/interpretation-of-sura-hamd http://jadvalosargarmi.com/0/j/index.php/read-know/crosswords-articles/religious-articles/interpretation-of-sura-hamd تفسیر سوره حمد

تفسیر سوره حمد از لسان نبی اکرم (ص)

 

در روایتی از پیامبر اکرم (ص) پیرامون تفسیر سوره 

 حمد چنین آمده  است  که رسول اکرم (ص) فرمودند : 

خداوند می فرمایند هر گاه بنده بگوید : 

بسم الله الرحمن الرحیم 

خداوند می فرمایند بنده ام به نام من شروع کرد، بر 

من است که کارش را به انجام برسانم و احوال او 

 را  پر برکت  بسازم  و هر  گاه   شخص   بگوید: 

الحمد الله رب العالمین 

خداوند می فرمایند بنده ام مرا ستایش کرد و دانست 

که نعمت هایش همه از جانب من است و بلا ها را

من با قدرت خویش از او دفع می کنم من شما ملائک

را شاهد می گیرم که علاوه بر نعمت های این جهان 

نعمت های آن جهان دیر را نیز به او ارزانی  دارم  و 

همان طور که بلاهای این جهان را از او دفع می کنم 

بلا های جهان آخرت را از او دفع خواهم کرد 

و هر گاه شخص بگوید: 

الرحمن الرحیم 

خداوند می فرمایند: بنده ام گواهی داد که من رحمن 

و  رحیم  هستم  شما  را گواه  می گیرم  که  رحمت  

فراوانی به او عطا کنم و از عطای خود سهمی به او 

 خواهم داد و هر گاه بگوید: 

مالک یوم الدین 

خداوند می فرمایند همانطور که او اعتراف مالکیت 

من در روز جزا کرد من هم در آن روز، حساب را

بر او آسان می گیرم و کار های نیک او را می پذیرم 

و از کردار بد او صرف نظر می کنم . و هنگامی که

از روی صداقت بگوید: 

ایاک نعبد 

خداوند  می فرمایند : بنده ام  راست  گفت،  او  تنها 

مرا می پرستد . شما را نیز گواه می گیرم به عبادت 

او  پاداشی  عطا  کنم  که  هر  کسی  مخالف  اوست 

به  حال  او  غبطه  بخورد .  و  هر گاه  بگوید : 

ایاک نستعین

خداوند می فر مایند : بنده ام از من یاری طلبید و به 

 من  پناه  آورد  شما  را گواه  می گیرم  که وی را در 

 کارهایش  یاری  کنم  و در مشکلات  فریاد رس  او 

باشم و در سختی دستگیر او باشم و زمانی که بگوید: 

اهدنا الصراط المستقیم 

خداوند می فر مایند : در خواست او پذیرفته شده هر 

چه  بخواهد  پذیرفته  است  من خواسته او را اجابت 

می کنم و هر چه آرزو کند به او خواهم داد و از هر 

 چیز وحشت داشته باشد وحشت او را بر طرف 

کرده و به اوامنیت خواهم بخشید.

تفسیر سوره حمد از لسان نبی اکرم (ص)

 

در روایتی از پیامبر اکرم (ص) پیرامون تفسیر سوره 

 حمد چنین آمده  است  که رسول اکرم (ص) فرمودند : 

خداوند می فرمایند هر گاه بنده بگوید : 

بسم الله الرحمن الرحیم 

خداوند می فرمایند بنده ام به نام من شروع کرد، بر 

من است که کارش را به انجام برسانم و احوال او 

 را  پر برکت  بسازم  و هر  گاه   شخص   بگوید: 

الحمد الله رب العالمین 

خداوند می فرمایند بنده ام مرا ستایش کرد و دانست 

که نعمت هایش همه از جانب من است و بلا ها را

من با قدرت خویش از او دفع می کنم من شما ملائک

را شاهد می گیرم که علاوه بر نعمت های این جهان 

نعمت های آن جهان دیر را نیز به او ارزانی  دارم  و 

همان طور که بلاهای این جهان را از او دفع می کنم 

بلا های جهان آخرت را از او دفع خواهم کرد 

و هر گاه شخص بگوید: 

الرحمن الرحیم 

خداوند می فرمایند: بنده ام گواهی داد که من رحمن 

و  رحیم  هستم  شما  را گواه  می گیرم  که  رحمت  

فراوانی به او عطا کنم و از عطای خود سهمی به او 

 خواهم داد و هر گاه بگوید: 

مالک یوم الدین 

خداوند می فرمایند همانطور که او اعتراف مالکیت 

من در روز جزا کرد من هم در آن روز، حساب را

بر او آسان می گیرم و کار های نیک او را می پذیرم 

و از کردار بد او صرف نظر می کنم . و هنگامی که

از روی صداقت بگوید: 

ایاک نعبد 

خداوند  می فرمایند : بنده ام  راست  گفت،  او  تنها 

مرا می پرستد . شما را نیز گواه می گیرم به عبادت 

او  پاداشی  عطا  کنم  که  هر  کسی  مخالف  اوست 

به  حال  او  غبطه  بخورد .  و  هر گاه  بگوید : 

ایاک نستعین

خداوند می فر مایند : بنده ام از من یاری طلبید و به 

 من  پناه  آورد  شما  را گواه  می گیرم  که وی را در 

 کارهایش  یاری  کنم  و در مشکلات  فریاد رس  او 

باشم و در سختی دستگیر او باشم و زمانی که بگوید: 

اهدنا الصراط المستقیم 

خداوند می فر مایند : در خواست او پذیرفته شده هر 

چه  بخواهد  پذیرفته  است  من خواسته او را اجابت 

می کنم و هر چه آرزو کند به او خواهم داد و از هر 

 چیز وحشت داشته باشد وحشت او را بر طرف 

کرده و به اوامنیت خواهم بخشید.

تفسیر سوره حمد از لسان نبی اکرم (ص)

 

در روایتی از پیامبر اکرم (ص) پیرامون تفسیر سوره 

 حمد چنین آمده  است  که رسول اکرم (ص) فرمودند : 

خداوند می فرمایند هر گاه بنده بگوید : 

بسم الله الرحمن الرحیم 

خداوند می فرمایند بنده ام به نام من شروع کرد، بر 

من است که کارش را به انجام برسانم و احوال او 

 را  پر برکت  بسازم  و هر  گاه   شخص   بگوید: 

الحمد الله رب العالمین 

خداوند می فرمایند بنده ام مرا ستایش کرد و دانست 

که نعمت هایش همه از جانب من است و بلا ها را

من با قدرت خویش از او دفع می کنم من شما ملائک

را شاهد می گیرم که علاوه بر نعمت های این جهان 

نعمت های آن جهان دیر را نیز به او ارزانی  دارم  و 

همان طور که بلاهای این جهان را از او دفع می کنم 

بلا های جهان آخرت را از او دفع خواهم کرد 

و هر گاه شخص بگوید: 

الرحمن الرحیم 

خداوند می فرمایند: بنده ام گواهی داد که من رحمن 

و  رحیم  هستم  شما  را گواه  می گیرم  که  رحمت  

فراوانی به او عطا کنم و از عطای خود سهمی به او 

 خواهم داد و هر گاه بگوید: 

مالک یوم الدین 

خداوند می فرمایند همانطور که او اعتراف مالکیت 

من در روز جزا کرد من هم در آن روز، حساب را

بر او آسان می گیرم و کار های نیک او را می پذیرم 

و از کردار بد او صرف نظر می کنم . و هنگامی که

از روی صداقت بگوید: 

ایاک نعبد 

خداوند  می فرمایند : بنده ام  راست  گفت،  او  تنها 

مرا می پرستد . شما را نیز گواه می گیرم به عبادت 

او  پاداشی  عطا  کنم  که  هر  کسی  مخالف  اوست 

به  حال  او  غبطه  بخورد .  و  هر گاه  بگوید : 

ایاک نستعین

خداوند می فر مایند : بنده ام از من یاری طلبید و به 

 من  پناه  آورد  شما  را گواه  می گیرم  که وی را در 

 کارهایش  یاری  کنم  و در مشکلات  فریاد رس  او 

باشم و در سختی دستگیر او باشم و زمانی که بگوید: 

اهدنا الصراط المستقیم 

خداوند می فر مایند : در خواست او پذیرفته شده هر 

چه  بخواهد  پذیرفته  است  من خواسته او را اجابت 

می کنم و هر چه آرزو کند به او خواهم داد و از هر 

 چیز وحشت داشته باشد وحشت او را بر طرف 

کرده و به اوامنیت خواهم بخشید.

 

 

 

برای حل جدول اینجا کلیک کنید

]]>
مطالب مذهبی Tue, 28 Jun 2016 17:25:25 +0000
حضرت عیسی (ع) در قرآن http://jadvalosargarmi.com/0/j/index.php/read-know/crosswords-articles/religious-articles/prophet-jesus-pbuh-in-the-qur-an http://jadvalosargarmi.com/0/j/index.php/read-know/crosswords-articles/religious-articles/prophet-jesus-pbuh-in-the-qur-an حضرت عیسی (ع) در قرآن

 

 

 


قرآن کریم حضرت عیسى را بشری مى‏داند که از طریق اعجاز و بدون پدر از مریم به وجود آمده و به عنوان پیامبر و براى ارشاد مردم مبعوث شده است و مانند سایر پیامبران با خداوند جهان در ارتباط بوده، حقایقی دریافت مى‏کرده و به مردم ابلاغ مى‏نموده است. نه خدا بوده نه پسر خدا، بلکه بنده خدا بوده است و اگر در انجیل گاهى به عنوان پسر معرفى شده باید به صورت تشریفات توجیه ‏شود. و اگر کلمه به او اطلاق شده، بدین جهت است که بدون وجود پدر و به وسیله کلمه (کـُن) تکوینى به وجود آمده است. قرآن عقیده به تثلیث را شرک و کفر مى‏داند و خود عیسى نیز از آن تبرّى مى‏جسته است.

 


عيسي (ع) كه بود؟ حضرت عيسى (ع) عبد و پيامبر خدا بود (سوره مريم، آيه 30) رسول به سوى بنى اسرائيل (سوره آل عمران، آيه 49) و يكى از انبياي اولو العزم و صاحب شريعت بوده و كتابى به نام انجيل داشت (سوره احزاب، آيه 7، سوره شورا، آيه 13، سوره مائده، آيه 46)، خداى تعالى نام او را مسيح نهاد (سوره آل عمران، آيه 45) و كلمة الله و روحى از خدا خواند (سوره نساء، آيه 171)، داراى مقام امامت (سوره احزاب آيه 7) و از گواهان اعمال (سوره نساء، آيه 159، سوره مائده، آيه 117) و از بشارت‌دهندگان به آمدن پيامبر اسلام حضرت محمد (ص) بود (سوره صف، آيه 6)، وجيه و آبرومند در دنيا و آخرت و از مقربين بود (سوره آل عمران، آيه 45). از برگزيده شدگان (سوره آل عمران، آيه 33)، و از اجتباء شدگان و از صالحان بود (سوره انعام، آيه 85- 87)، مبارك، زكى و مهذب بود، آيتى براى مردم و رحمتى از خدا و احسانگرى به مادرش بود، و از زمره كسانى بود كه خداى تعالى به ايشان سلام كرد (سوره مريم، آيه 19- 33) و از كسانى بود كه خدا كتاب و حكمتش آموخت. (سوره آل عمران، آيه 48) * عيسى (ع) چه مى‏گفت؟ و در باره‏اش چه مى‏گفتند؟ قرآن كريم خاطرنشان ساخته كه عيسى عبدى بود رسول، و چيزى جز اين ادعا نمى‏كرد و آنچه به وى نسبت مى‏دادند خود او ادعايش را نكرده و با مردم جز به رسالت خدا سخنى نگفته، هم چنان كه قرآن اين معنا را در آيات زير صراحتا از آن جناب نقل كرده مى‏فرمايد: و آن گاه كه خداوند به عيسى بن مريم مى‏گويد: آيا تو به مردم گفتى كه من و مادرم را بعنوان دو معبود غير از خدا انتخاب كنيد؟!، او مى‏گويد: «منزهى تو! من حق ندارم آنچه را كه شايسته من نيست، بگويم! اگر چنين سخنى را گفته باشم، تو مى‏دانى! تو از آنچه در روح و جان من است، آگاهى و من از آنچه در ذات (پاك) توست، آگاه نيستم! بيقين تو از تمام اسرار و پنهاني‌ها با خبرى.‏ من، جز آنچه مرا به آن فرمان دادى، چيزى به آنها نگفتم (بلكه به آنها گفتم:) خداوندى را بپرستيد كه پروردگار من و پروردگار شماست! و تا زمانى كه در ميان آنها بودم، مراقب و گواهشان بودم ولى هنگامى كه مرا از ميانشان برگرفتى، تو خود مراقب آنها بودى و تو بر هر چيز، گواهى‏ (با اين حال،) اگر آنها را مجازات كنى، بندگان تواند. (و قادر به فرار از مجازات تو نيستند) و اگر آنان را ببخشى، توانا و حكيمى! (نه كيفر تو نشانه بى‏حكمتى است، و نه بخشش تو نشانه ضعف!)» (مائده 116 - 118) * معني كلمه عيسي چيست؟ كلمه عيسى در اصل «يشوع» بوده كه هم به معناى مخلص تفسير شده و هم به معناى منجى و در بعضى از اخبار به كلمه «يعيش(زنده مى‏ماند)» تفسير شده و اين با نامى‏ كه براى فرزند حضرت زكريا نهاده، يعنى نام «يحيى (زنده مى‏ماند)» مناسب‏تر مي‌باشد. چون كه بين اين دو پيامبر (حضرت يحيي و حضرت عيسي) از هر جهت شباهت وجود دارد. * چرا به حضرت عيسي (ع)، مسيح مي گويند؟ نظرات مختلفي در اين باره گفته اند؛ از جمله اينكه كلمه «مسيح» به معناى ممسوح است و ناميدن آن حضرت به اين نام، به اين مناسبت بوده كه آن جناب ممسوح به يمن و بركت بوده و يا براى اين بوده كه آن جناب ممسوح به تطهير از گناهان بوده و يا با روغن زيتون تبرك شده، ممسوح گشته است چون انبياء روغن زيتون به خود مى‏ماليدند و يا بدين جهت است كه جبرئيل بال خود را در هنگام ولادت آن جناب، بر بدن او ماليده تا از شر شيطان محفوظ باشد و يا براى اين بوده كه آن جناب همواره دست بر سر ايتام مى‏كشيده و يا براى اين بوده كه دست بر چشم اشخاص نابينا مى‏كشيده و آنان را بينا مى‏كرده و يا بدين جهت مسيحش خواندند كه دست بر بدن هيچ بيمارى نمى‏كشيده مگر آنكه شفا مى‏يافته، اينها وجوهى است كه در وجه تسميه عيسى بن مريم (ع) به مسيح ذكر كرده‏اند. اما وجهى كه مى‏توان بدان اعتماد نمود اين است كه لفظ مسيح در ضمن بشارتى كه جبرئيل به مادرش داده بود آمده است و قرآن آن بشارت را چنين حكايت نموده: «إِنَّ اللهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ ...»، پس قبل از آنكه آن جناب كورى را بينا كند و يا بيمارى را شفا دهد از سوي خداوند مسيح ناميده شده و اصولا به حكم اين آيه قبل از ولادت، مسيح ناميده شده بود. و كلمه «مسيح» عربى كلمه «مشيحا» ى عبرى است كه در كتب عهدين عبرى زبان آمده و بطورى كه از آن دو كتاب استفاده مى‏شود، رسم بنى اسرائيل چنين بوده كه هر پادشاهى تاجگذارى مى‏كرده، از جمله مراسم تاجگذارى اين بوده كه كاهنان او را با روغن مقدس مسح‏ مى‏كردند تا سلطنتش مبارك شود و بدين مناسبت پادشاه را مشيحا مى‏گفتند، كه يا به معناى خود شاه است و يا به معناى مبارك است. * داستان حضرت عيسى (ع) و مادرش در قرآن چگونه نقل شده است؟ مادر مسيح نامش مريم دختر عمران بود، مادر مريم به وى حامله شد و نذر كرد فرزند خود را، بعد از به دنيا آوردن، محرر كند (يعنى خادم مسجد كند) و او در حالى اين نذر را مى‏كرد كه مى‏پنداشت فرزندش پسر خواهد بود ولى وقتى او را به دنيا آورد و فهميد كه دختر است، اندوهناك شد و حسرت خورد و نامش را مريم يعنى خادمه نهاد. پدر مريم قبل از ولادت او از دنيا رفته بود، به ناچار خود او دخترش را در آغوش گرفته به مسجد آورد و به كاهنان مسجد كه يكى از آنان، زكريا (ع) بود تحويل داد، كاهنان در باره كفالت مريم با هم مشاجره كردند و در آخر به اين معنا رضايت دادند كه در اين باره قرعه بيندازند و چون قرعه انداختند زكريا برنده شد و او عهده‏دار تكفل مريم گشت تا وقتى كه مريم به حد بلوغ رسيد، در آن اوان، زكريا حجابى بين مريم و كاهنان برقرار نمود و مريم در داخل آن حجاب مشغول عبادت بود و احدى بجز زكريا نزد او نمي رفت و هر وقت زكريا نزد مريم مي رفت و داخل محراب او مى‏شد، رزقى نزد او مى‏يافت، روزى از مريم پرسيد: اين رزق از كجا نزد تو مى‏آيد: گفت: از نزد خدا و خدا به هر كس بخواهد بدون حساب روزى مى‏دهد. مريم (ع) صديقه، معصومه، طاهره، برگزيده شده بود، و محدثه و مرتبط با ملائكه بود. ملكى از ملائكه به او گفت كه خدا تو را برگزيده و تطهير كرده است. مريم از قانتين (خضوع كنندگان) بود و يكى از آيات و نشانه هاي خداوند براى همه عالميان بود. (نگاه كنيد: سوره آل عمران، آيه 35- 44، سوره انبيا، آيه 91، سوره تحريم، آيه 12) بعد از آنكه مريم به حد بلوغ رسيد و در حجاب (محراب) قرار گرفت، خداى تعالى روح را (كه يكى از فرشتگان بزرگ خدا است) نزد او فرستاد و روح به شكل بشرى بي عيب و نقص در برابر مريم مجسم شد و به او گفت كه فرستاده‏اى است از نزد معبودش، و پروردگارش وى را فرستاده تا به اذن او پسرى به وى بدهد، پسرى بدون پدر، و او را بشارت داد به اينكه به زودى از پسرش معجزات عجيبى ظهور مى‏كند و نيز خبر داد كه خداى تعالى به زودى او را به روح القدس تاييد نموده، كتاب، حكمت، تورات و انجيلش مى‏آموزد و به عنوان رسولى به سوى‏ بنى اسرائيل گسيلش مى‏دارد، رسولى داراى آيات بينات، و نيز به مريم از شان پسرش و سرگذشت او خبر داد، آن گاه مريم حامله شد، آن طور كه يك زن به فرزند خود حامله مى‏شود، (نگاه كنيد: آل عمران، آيه 35- 44) آن گاه مريم به مكانى دور منتقل شد و در آنجا درد زائيدنش گرفت و درد زائيدن او را به طرف تنه نخله‏اى كشانيد و با خود مى‏گفت: اى كاش قبل از اين مرده و از خاطره‏ها فراموش شده بودم، من همه چيز را و همه چيز مرا از ياد مى‏برد، در اين هنگام از طرف پائين وى ندايش داد: غم مخور كه پروردگارت پائين پايت نهر آبى قرار داده، تنه درخت را تكان بده تا پى در پى خرماى نورس از بالا بريزد، از آن خرما بخور و از آن آب بنوش و از فرزندى چون من خرسند باش، اگر از آدميان كسى را ديدى كه حتما خواهى ديد، بگو من براى خداي رحمان روزه گرفته ‏ام و به همين جهت امروز با هيچ انسان سخن نمى‏گويم، مريم چون اين را شنيد از آنجا كه فرزند خود را زائيده بود به طرف مردم آمد در حالى كه فرزندش را در آغوش داشت ( نگاه كنيد: سوره مريم، آيه 20- 27) و به طورى كه از آيات كريمه قرآن بر مى‏آيد حامله شدنش و وضع حملش و سخن گفتن او و ساير شؤون وجودش از سنخ همين عناوين در ساير افراد انسان‏ها بوده است. مردم و همشهريان مريم وقتى او را به اين حال ديدند، شروع كردند به طعنه زدن و او را سرزنش نمودند چون ديدند دخترى شوهر نرفته بچه‏دار شده است، گفتند: اى مريم چه عمل شگفت‏آورى كردى!، اى خواهر هارون نه پدرت بد مردى بود و نه مادرت زناكار، مريم اشاره كرد به كودكش كه با او سخن بگوئيد، مردم گفتند: ما چگونه با كسى سخن گوئيم كه كودكى در گهواره است، در اينجا عيسى (ع) به سخن درآمد و گفت: من بنده خدا هستم، خداى تعالى به من كتاب داد و مرا پيامبرى از پيامبران كرد و هر جا كه باشم با بركتم كرد و مرا به نماز و زكات سفارش كرد، ما دام كه زنده باشم بر احسان به مادرم سفارش فرمود و مرا نه جبار كرد و نه شقى، و سلام بر من روزى كه به دنيا آمدم و روزى كه مى‏ميرم و روزى كه زنده بر مى‏خيزم. (نگاه كنيد: سوره مريم، آيه 27- 34) اين كلام كه عيسى (ع) در كودكى ادا كرد، به اصطلاح علمى، نسبت به برنامه كار نبوتش براعت استهلال بوده است (براعت استهلال به اين معنا است كه نويسنده كتاب در حمد و ثناى اول كتابش كلماتى بگنجاند كه در عين اينكه حمد و ثناى خدا است اشاره‏اى هم باشد به اينكه در اين كتاب پيرامون چه مسائلى بحث مى‏شود)، عيسى (ع) هم با اين كلمات خود فهماند كه به زودى عليه ظلم و طغيان، قيام نموده و شريعت موسى (ع) را زنده و استوار مى‏سازد و آنچه از معارف آن شريعت مندرس و كهنه گشته تجديد مى‏كند و آنچه از آياتش كه مردم درباره‏اش اختلاف دارند بيان و روشن مى‏سازد. عيسى (ع) نشو و نما كرد تا به سن جوانى رسيد و با مادرش مانند ساير انسان‏ها طبق عادت جارى در زندگى بشرى مى‏خوردند و مى‏نوشيدند. عيسى (ع) در اين اوان به رسالت به سوى بنى اسرائيل گسيل شد و مامور شد تا آنها را به سوى دين توحيد بخواند، و ابلاغ كند كه من آمده‏ام به سوى شما و با معجزه‏اى از ناحيه پروردگارتان آمده‏ام و آن اين است كه براى شما (و پيش رويتان) از گل چيزى به شكل مرغ مى‏سازم و سپس در آن مى‏دمم، به اذن خدا مرغ زنده‏اى مى‏شود و من كور مادرزاد و برصى غير قابل علاج را شفا مى‏دهم و مردگان را به اذن خدا زنده مى‏كنم و بدانچه مى‏خوريد و بدانچه در خانه‏هايتان ذخيره مى‏كنيد خبر مى‏دهم، كه در اين براى شما آيتى است بر اينكه خدا رب من و رب شما است و بايد او را بپرستيد. عيسى (ع) مردم را به شريعت جديد خود كه همان تصديق شريعت موسى (ع) است دعوت مى‏كرد، چيزى كه هست بعضى از احكام موسى را نسخ نمود و آن حرمت پاره‏اى از چيزها است كه در تورات به منظور گوشمالى و سختگيرى بر يهود حرام شده بود و بارها مى‏فرمود: من با حكمت به سوى شما گسيل شده‏ام، تا برايتان بيان كنم آنچه را كه مورد اختلاف شما است و نيز مى‏فرمود: اى بنى اسرائيل من فرستاده خدا به سوى شمايم، در حالى كه تورات را كه كتاب آسمانى قبل از من بوده تصديق دارم و در حالى كه بشارت مى‏دهم به رسولى كه بعد از من مى‏آيد و نامش احمد است. عيسى (ع) به وعده ‏هايى كه داده بود كه فلان و فلان معجزه را آورده‏ام وفا كرد، هم مرغ خلق كرد و هم مردگان را زنده كرد و هم كور مادرزاد و برصى را شفا داد و هم به اذن خدا از غيب خبر داد. عيسى (ع) هم چنان بنى اسرائيل را به توحيد خدا و شريعت جديد دعوت كرد تا وقتى كه از ايمان آوردنشان مايوس شد، و وقتى طغيان و عناد مردم را ديد و استكبار كاهنان و احبار يهود از پذيرفتن دعوتش را مشاهده كرد، از ميان عده كمى كه به وى ايمان آورده بودند چند نفر حوارى انتخاب كرد تا او را در راه خدا يارى كنند. از سوى ديگر يهود بر آن جناب شوريد و تصميم گرفت او را به قتل برساند، ولى خداى تعالى او را از دست يهود نجات داد و به سوى خود بالا برد و مساله عيسى (ع) براى يهود مشتبه شد، بعضى خيال كردند كه او را كشتند، بعضى ديگر پنداشتند كه به دارش آويختند، خداى تعالى فرمود: نه آن بود و نه اين، بلكه امر بر آنان مشتبه شد (نگاه كنيد: آل عمران، 45- 58، زخرف، 63- 65، صف، 6- 14، مائده، 110- 111، نساء، 157- 158)، اين بود آنچه كه قرآن كريم در داستان عيسى و مادرش فرموده است. * كيفيّت نزول إنجيل بر حضرت عيسى‏ (ع) وضع نزول انجيل مبهم‏تر از تورات است؛ به جهت اينكه درست مشخّص نيست كه إنجيل بصورت وحى آسمانى بر حضرت عيسى نازل شده، تا بصورت كتابى درآيد؟ و يا تلقين حضرت عيسى بوده؟ و يا مثلًا نحوه ديگرى بوده است و جمع آورى شده است؟ به هر حال، همه اناجيل، بعد از حضرت عيسى نوشته شد؛ پس از صعود حضرت عيسى، يكصد و بيست عدد إنجيل نوشته شد، و از اين مقدار به چهار تاى از آن كه نوشته لوقا و يوحَنّا و مَرْقُس و مَتَّى است اعتبار داده شد؛ يعنى كليسا آنرا به رسميّت شناخت و يكصد و شانزده تاى آن ردّ شد، و حالا هم ردّ شده است يعنى معمولٌ به‏ نيستند. و هيچ معلوم نيست كه انجيل چطور نوشته شده است و چه قسم القا گرديده است، اصولًا در ميان مسيحيان نيز سخن از اين نيست كه انجيل ايشان به چه شكل و به چه نحو نازل شده است، و به چه نحوى در ميان مردم دائر گرديده است؟ و در كلمات خود آنان همچنين دلالتى نيست بر آنكه إنجيل از انشائات خود حضرت مسيح بوده است. يك إنجيل بَرْنابا درآمد، قيامتى بر پا كردند و بالاخره آن را از اعتبار انداختند، زيرا كه در غالب قسمت‏ها با مطالب إسلامى و قرآنى مطابقت دارد، و بشارت از حضرت محمّد صلّى الله عليه و آله و سلّم مى‏دهد. * آيا ازدواج نكردن حضرت مسيح دليل بر نقصان نيست؟ خير دليل بر نقصان نيست، بلكه دليلى بر روحيّت و نورانيّت حضرت عيسى بوده است، چون با اين نشأه أبداً تماس حاصل نكرد و ازدواج ننمود و سكنى و خانه نگرفت؛ يك موجوديّت خاصّى داشت. البته حضرت رسول اكرم پيامبر اسلام (ص) جامعيّت داشتند، از آثار و خصائص اين نشأه بنحو أوفى برآمدند؛ و بالاخصّ سنّت ازدواج از خصائص رسول الله (ص) است. * حضرت مريم (ع) برگزيده زنان و مردان است در آيه شريفه «و اذ قالت الملائكه يا مريم ان الله اصطفاك و طهرك و اصطفاك على نساء العالمين» (آل عمران : 42)؛ و هنگامى را كه فرشتگان گفتند: اى مريم، خداوند تو را برگزيده و پاك ساخته و تو را بر زنان جهان برترى داده است. لفظ (اصطفاء) دوبار تكرار شده است، تكرار اصطفاى دومى براى برترى آن حضرت نسبت به زنان است، ولى اصطفاء اولى مطلق است و شامل مرد و زن مى گردد و از آن استفاده مى شود كه حضرت مريم (ع) از ميان زنان و مردان برگزيده شده است. * آيا حضرت مريم (ع) از حضرت زهرا (ع) نيز برتر بود؟ در روايات به نقل از رسول اكرم صلى الله عليه وآله وسلم آمده است: مريم سيدة نساء عالميها و اما ابنتى فاطمه فهى سيدة نساء العالمين من الاولين و الآخرين. يعني مريم (ع) سرور زنان زمان خود بود ولى دخترم فاطمه (ع) سرور زنان تمام عالميان از اولين تا آخرين است. * حضرت عيسي (ع) به دار آويخته نشد وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسيحَ عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذينَ اخْتَلَفُوا فيهِ لَفي‏ شَكٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ يَقينا ( نساء 157 ) (و گفتارشان كه: ما، مسيح عيسى بن مريم، پيامبر خدا را كشتيم! در حالى كه نه او را كشتند، و نه بر دار آويختند لكن امر بر آنها مشتبه شد. و كسانى كه در مورد (قتل) او اختلاف كردند، از آن در شك هستند و علم به آن ندارند و تنها از گمان پيروى مى‏كنند و قطعاً او را نكشتند.) يهوديان اختلاف كرده ‏اند در اينكه عيسى (ع) را به چه شكلى كشتند، آيا او را به دار آويختند؟ و يا كشتند و به دار نزدند؟ شايد اينكه در آيه مورد بحث اول فرموده كه گفتند: ما او را كشتيم و سپس از كشتن و به دار زدن او سخن گفته و فرموده: نه او را كشتند و نه به دارش زدند، براى اين بوده كه چون مقام، مقام رد ادعاي آنان بوده، خواسته همه اقسام دعوى آنان را رد كند، بطورى كه ديگر هيچ ترديدى نماند. آرى از آنجا كه دار زدن نوع خاصى از شكنجه دادن به مجرمين بوده و در همه موارد ملازم با قتل نبوده، لذا اگر اين كلمه بيان نداشته باشد كشتن به ذهن تبادر نمى‏كند بلكه شنونده احتمال مى‏دهد كه او را زنده به دار زده و زنده هم پائين آورده باشند و چون خود يهوديان در كيفيت كشتن عيسى (ع) اختلاف كرده‏ اند، لذا در آيه شريفه كافى نبود بفرمايد: او را نكشتند، چون ممكن بود يهوديان اين كلام خدا را تاويل نموده، بگويند: بله او را بطور عادى نكشتيم بلكه به دارش آويختيم، به همين جهت خداى سبحان بعد از آنكه فرمود: «او را نكشتند» اضافه كرد كه: «و به دارش نياويختند» تا كلام حق صراحت را اداء كرده باشد و بطور نص صريح فهمانده باشد كه عيسى به دست يهوديان از دنيا نرفته، نه به كشتن و نه به دار آويخته شدن، بلكه امر بر يهود مشتبه شد و غير مسيح را به خيال اينكه مسيح است گرفتند و كشتند و يا به دار زدند و اين واقعه خيلى هم بعيد نيست بلكه امرى عادى است، چون در جوامع وحشى مخصوصا در موقعى كه اجتماع هجوم مى‏آورند تا شخص مورد نظرشان را به قتل برسانند بسيار مى‏شود كه در اثر غوغا مجرم حقيقى گم مى‏شود و غير مجرم به جاى مجرم‏ كشته مى‏شود و اتفاقا در داستان عيسى (ع) مباشرين قتل اطرافيان آن جناب نبودند تا او را به خوبى بشناسند بلكه لشگريان روم مباشر اين عمل شده‏اند و معلوم است كه روميان معرفتى كامل به حال و وضع آن جناب نداشته‏اند پس ممكن است كه شخص ديگرى را دستگير كرده و به قتل رسانده باشند و با اين حال در روايات آمده كه خداى تعالى قيافه و شكل مسيح (ع) را بر شخص ديگر انداخت و اين باعث شد كه او را بگيرند و به جاى عيسى (ع) به قتل برسانند. * آيا حضرت عيسي (ع) هم اكنون زنده است؟ خداوند، عيسى (ع) را با بدن و روحش به آسمان بالا برده، نه اينكه مانند ساير انسانها روحش از كالبدش جدا شده و به آسمان بالا رفته باشد، چون اين احتمال چيزى است كه با ظاهر آيات قرآن با در نظر گرفتن سياق آن نمى‏سازد، چون اضرابى كه در جمله: «بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ» واقع شده، با صرف بالا بردن روح عيسى بعد از مردنش نمى‏سازد و ساده‏تر بگويم: بالا رفتن روح بعد از مردن، هم در قتل هست و هم در آويخته شدن به دار و هم در مردن عادى، چون هر كسى كه بميرد روحش به عالم ارواح بالا مى‏رود لذا ديگر معنا ندارد بفرمايد: «بلكه ما او را به سوى خود بالا برديم بلكه به ما مى‏فهماند بالا بردن عيسى با روح و جسمش بوده.» و از نظر عقل محال نيست كه خداى تعالى مسيح را گرفته، به سوى خود بالا برده و نزد خود حفظش فرموده باشد و يا زندگى او را حفظ كرده به نحوى كه با جريانهاى عادى و معمولى نزد ما انسانها منطبق نبوده و اين ماجرا از ساير ماجراهاى معجزه‏آسايى كه از خود عيسى (ع) واقع شد و قرآن كريم آنها را حكايت نموده، سختتر و مهم‏تر نمى‏باشد. خلاصه اينكه آنچه از تدبر و دقت در آيات و سياق آنها به دست مي آيد، اين است كه عيسى (ع) تا به امروز از دنيا نرفته، نه در عصرى كه روى زمين بود كشته شد، و به دار آويخته شد و نه به مرگ طبيعى از دنيا رفت. * معناي توفي و رفع حضرت عيسي (ع) چيست؟ خداوند متعال در آيه 55 سوره آل عمران درباره حضرت عيسى (ع) مى فرمايد: «إِذْ قالَ اللهُ يا عيسى‏ إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَ رافِعُكَ إِلَيَّ وَ مُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا...» (به ياد آوريد) هنگامى را كه خدا به عيسى فرمود: «من تو را برمى‏گيرم و به سوى خود، بالا مى‏برم و تو را از كسانى كه كافر شدند، پاك مى‏سازم...» (توفى) در قرآن كريم در تمام موارد، به معناى برگرفتن است. يعنى از ميان قومت مى گيريم و به مقام قرب مى بريم، پس توفى در قرآن در معناى ميراندن و نابود كردن نيست، بلكه به معناى اخذ و گرفتن آمده است، چنانكه در توفى حق و دين و گرفتن بدهى از مديون استعمال مى شود. بنابراين گفتار خداوند متعال كه مى فرمايد: «انى متوفيك و رافعك الى» يعنى تو را از ميان قومت بر مى گيرم، نه گرفتن به معناى قبض روح و اينكه تو را مى ميرانم، بلكه به معناى نجات دادن است. * روايتى در مورد كيفيت بالا بردن حضرت عيسى (ع) به آسمان تفسير قمى از امام باقر (ع) روايت كرده كه فرمود: «عيسى (ع) در هنگام عصر آن شبى كه خداى تعالى او را به آسمان بالا برد، ياران خود را كه دوازده نفر بودند، نزد خود خواند و ايشان را داخل خانه‏اى كرد و سپس از چشمه‏اى كه در كنج آن خانه بود در آمد، در حالى كه آب از سر و رويش مى‏ريخت، فرمود: خداى تعالى به من وحى كرد كه همين ساعت مرا به سوى خود بالا مى‏برد، و مرا از يهود پاك مى‏كند، كداميك از شما داوطلب مى‏شويد به شكل من در آيد و خداى تعالى شكل مرا به او بدهد و به جاى من كشته و به دار آويخته گردد و در عوض در بهشت با من باشد؟ جوانى از ميان آنان گفت: يا روح الله من حاضرم، فرمود: بله تو همانى، آن گاه رو كرد به بقيه و فرمود: بدانيد كه بعد از رفتن من يكى از شما تا قبل از رسيدن صبح، دوازده بار بر من كافر مى‏شود (و اظهار بيزارى از من مى‏كند)، مردى از ميان جمع گفت: يا نبى اللَّه آن منم؟ عيسى (ع) گفت: مثل اينكه از نفس خودت چنين چيزى را احساس كرده ‏اى، باشد تو همان شخص باش، آن گاه رو كرد به بقيه و فرمود: بعد از من ديرى نمى‏پايد كه به سه فرقه متفرق مى‏شويد، دو فرقه به خداى تعالى افتراء مى‏بندند و در آتش خواهند بود و يك فرقه اهل نجات است، و آن فرقه ‏اى است كه از شمعون صادقانه پيروى مى‏كند و به خدا دروغ نمى‏بندد كه آن فرقه در بهشت خواهد بود، اين را كه گفت در جلو چشم همه اصحابش از زاويه خانه به طرف آسمان بالا رفت و ناپديد شد. از سوى ديگر يهود كه مدتها در جستجوى مسيح بود، در همان شب آن خانه را پيدا كرده، آن جوانى را كه داوطلب شده بود به شكل عيسى (ع) درآيد، گرفتند و كشتند و به دار آويختند و سپس آن كس ديگر را كه عيسى (ع) خبر داده بود تا صبح دوازده نوبت كافر مى‏شوى را گرفته و او همان كفرها را دوازده بار مرتكب شد.» سلام خدا بر مسيح بن مريم (ع) ، در آن روز كه متولّد شد، و در آن روز كه مى‏ميرد، و آن روز كه زنده برانگيخته خواهد شد. منابع: 1. تفسير الميزان ذيل آيات مربوط به حضرت مريم و حضرت عيسي (ع) 2. مهر تابان (شرح احوال علامه طباطبايي) 3. 665 پرسش و پاسخ در محضر علامه طباطبايي ------------------------------------------------------------- گردآوري و تنظيم: حجت‌الاسلام وحيد واحدجوان

 

 

برای حل جدول اینجا کلیک کنید

]]>
مطالب مذهبی Tue, 28 Jun 2016 17:25:25 +0000
شب قدر در قرآن کریم http://jadvalosargarmi.com/0/j/index.php/read-know/crosswords-articles/religious-articles/night-of-qadr-in-the-quran http://jadvalosargarmi.com/0/j/index.php/read-know/crosswords-articles/religious-articles/night-of-qadr-in-the-quran شب قدر در قرآن کریم

 

باسمه تعالی

 

شب قدر

 

بسم الله الرحمن الرحیم v انا انزلناه فی لیلة القدر v و ما ادراک ما لیلة القدر v لیلة القدر خیر من الف شهر تنزل الملائکة و الروح فیها باذن ربهم من کل امر سلام هی حتی مطلع الفجر

به نام خداوند بخشایشگر مهربان ما آن (قرآن) را در شب قدر نازل کردیم و تو چه می‌دانی شب قدر چیست؟! v شب قدر بهتر از هزار ماه است فرشتگان و روح در آن شب به اذن پروردگارشان هر امری را نازل می‌کنند شبی است سرشار از سلامت تا طلوع سپیده. (قرآن کریم، سوره قدر)

در طول سال، ساعات، روزها، شبها و ماهها و اساساً زمانهای متفاوتی وجود دارد. اما در میان همگی این زمانها، بعضی به واسطه عنایت و توجه خداوند و اثراتی که بر این زمانها مقرر شده یا اتفاقاتی که در آنها روی داده یا می‌دهد، دارای اهمیت، شرافت و عظمت ویژه‌ای هستند. یکی از این زمانها شب قدر است. در آیین اسلام، این شب با ارزش‌ترین و برترین شب در طول سال است. اهمیت این شب تا حدی است که نه تنها آیات مختلفی از سور قرآن کریم درمورد خصوصیات این شب نازل شده، بلکه سوره‌ای مستقل نیز به این نام و در خصوص شب قدر در قرآن کریم وجود دارد.(1)

برای بیان روشنتر اهمیت این شب، می‌توان دو دسته آیات قرآنی که درباره این شب نازل شده‌اند را در نظر گرفت. دسته‌ای از این آیات به بیان عظمت و شرافت فوق‌العاده این شب می‌پردازند و دسته دیگر بیانگر اثرات این شب هستند.

از دیدگاه قرآن کریم عظمت و شرافت این شب آن قدر والاست که خداوند می‌گوید: "و تو چه می‌دانی شب قدر چیست؟"(2) با کمی دقت در آیاتی از قرآن کریم که در آنها نیز این گونه خطاب به کار رفته است، درمی‌یابیم که خداوند هنگام اشاره یا تذکر به امور بسیار پر‌اهمیت به این صورت، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را مورد خطاب قرار داده است. به عنوان مثال وقتی صحبت از قیامت و عظمت این روز به میان آمده و آگاهی و جلب توجه مردم به اتفاقات بسیار بزرگ آن روز مورد نظر بوده، از این نوع خطاب استفاده شده است.(3) در آیه شریفه سوره قدر هم اگر خداوند برترین مخلوق خود و آخرین فرستاده خویش را اینگونه مورد خطاب قرار می‌دهد، به دنبال بیان عظمت فوق‌العاده این شب است.

در آیه‌ای دیگر خداوند این شب را از (حدود) سی هزار شب که شب قدری در آنها وجود ندارد، برتر دانسته است.(4) به وضوح این مقایسه و برتری شگفت‌انگیز، به طور ملموس‌تری عظمت این شب را برایمان روشن می‌کند.

در دسته دوم از آیات قرآن کریم، خداوند به بیان خصوصیات این شب می‌پردازد. دارا بودن چنین خصوصیاتی موجب می‌شود که این شب اثرات خاص و منحصر به فردی را در میان تمامی شبهای سال داشته باشد. به عنوان نمونه این شب شبی «مبارک» خوانده شده است.(5) مبارک به معنای پرخیر و برکت است و به کار بردن این تعبیر در خصوص شب قدر به این مفهوم است که این شب بلند مرتبه، گنجایش و ظرفیت خیر کثیری را دارد. تا حدی که به تصریح آیات قرآن کریم، نزول قرآن در این شب صورت گرفته است.(6)(7) همچنین به سبب خیر و برکت فراوان در این شب رحمت و مغفرت خداوند به سوی بندگان نازل می‌شود.

از دیگر اثرات مهم شب قدر می‌توان به عدم صدور عذاب در این شب و در امان بودن بندگان از عقوبتهای الهی(8)، اشاره کرد. چرا که خداوند صراحتاً سرتاسر این شب، از لحظه آغاز تا سپیده دم آن را سرشار از "سلامت" می‌خواند.(9)

هر انسان با دقت در عظمت و شرافت اینچنین شبی و تأمل در اثرات آن و وقایعی که در آن اتفاق می‌افتد، به طور طبیعی به دنبال شناخت بیشتر و آگاهی از جوانب مختلف شب قدر خواهد بود. ما نیز در این مجال کوتاه، برآنیم تا هر چه بیشتر در حد توان ابعاد مختلف این شب را بررسی کنیم. از این رو در ادامه در خصوص معنای قدر، رویداد‌هایی که در این شب واقع می‌گردد، زمان وقوع چنین شبی و طریقه بهره‌گیری هر چه بیشتر از برکات آن بیشتر تأمل می‌کنیم.

 

معنای قدر 

اساساً قدر به معنای اندازه‌گذاری است و ظاهراً منظور قرآن کریم از گذاردن نام قدر بر این شب پرعظمت، تعیین و مشخص کردن جزئیات امور مربوط به تمامی مخلوقات در آن می‌باشد. به بیان روشنتر در این شب، حوادث و اتفاقات مانند مرگ و زندگی، سعادت و شقاوت، رزق و روزی و ... برای انسانها و حوادث طبیعی جاری شدن سیل، وقوع زمین لرزه و ... در رابطه با سایر کاینات معین و مشخص می‌گردد.(10) آیه شریفه سوره دخان هم در توصیف شب قدر، این مطلب را تأیید می‌کند. خداوند متعال در این آیه می‌فرماید: "در آن شب(11) هر حادثه‌ای که باید واقع شود خصوصیاتش مشخص و معین می‌شود."(12)

با دانستن عظمت فوق العاده و خیرات و برکات فراوان شب قدر، این سؤال به ذهن خطور می‌کند که آیا شب قدر یک شب خاصی در طول تاریخ بوده است یا امروزه نیز شب قدری وجود دارد و می‌توان از برکات چنین شبی بهره‌مند شد و آن را درک نمود؟

بجاست که پاسخ خود را در آیات مختلف قرآن کریم که به بیان ویژگیها و اتفاقات شب قدر اختصاص دارد، جستجو کنیم. با دقت در این آیات درمی‌یابیم هنگامی که قرآن کریم به وقایع شب قدر از جمله نزول ملائک و تقدیر امور در آن شب اشاره می‌کند، آنها را به صورت افعال مضارع که در زبان عربی نشان دهنده استمرار و تداوم است، بیان می‌نماید.(13) پس بدین ترتیب مشخص می‌شود که شب قدر استمرار دارد و محدود به زمانی خاص در گذشته و یا یک شب معین در یک سال به خصوص نیست، بلکه با گذر زمان به طور مستمر تکرار می‌شود و در عصر حاضر نیز چنین شبی وجود دارد و وقایع گوناگون آن (نظیر نزول ملائک، تقدیر امور و ...) نیز هم اکنون نیز به وقوع می‌پیوندد. اما با قدری تأمل بیشتر در آیات قرآن کریم جزئیات بیشتری درباره چگونگی این استمرار و بازه‌های زمانی تکرار این شب به دست می‌آید. از ظاهر کلام قرآن این گونه استفاده می‌شود که شب قدر در ماه مبارک رمضان قرار دارد (این مطلب در قسمتهای بعد بیشتر مورد بررسی قرار خواهد گرفت). پس همانگونه که ماه مبارک رمضان در هر سال وجود دارد و تکرار می‌شود، شب قدر نیز هر ساله تکرار می‌گردد. بدین ترتیب این امکان وجود دارد که حتی امروزه و در هر سال نیز بتوان از برکات فراوان و مواهب گوناگون الهی در این شب، به تناسب همت و توجه خویش بهره‌مند شد.

 

در شب قدر چه روی می‌دهد؟

در گذشته گفتیم که، با مراجعه به آیات قرآن کریم روشن می‌شود که نه تنها در این شب کلیه امور مربوط به مخلوقات در سال آینده و تا فرارسیدن شب قدر بعد، از جانب خداوند تقدیر می‌گردد، بلکه ملائکه در این شب به اذن پروردگار، این امور معین و مشخص شده را به صورت فرامین الهی نازل می‌نمایند.(14)

با کمی جستجو در آیات قرآن کریم که در آنها سخن از نزول ملائک به میان آمده، می‌توان نزول ملائک را از نظر هدفی که در نزول خود دنبال می‌کنند به دو دسته تقسیم کرد. یک دسته از نزول آن است که ملائک نازل می‌شوند تا امر و فرمانی از فرامین الهی را که به آنها محول می‌گردد، اجرا نمایند؛ نظیر نزول ملائک به منظور یاری مؤمنان در جنگ بدر و حنین و سایر عرصه‌ها(15)، نزول فرشتگان برای گرفتن جان افراد(16)، و یا نزول ملائک جهت اجرای عذاب الهی نظیر آنچه که در مورد قوم لوط به وقوع پیوست(17) و ...

نوع دیگر نزول فرشتگان الهی، فرود آمدن آنان به منظور ابلاغ و رساندن پیام خداوند است. به وضوح روشن است که هر پیام یک دریافت کننده و مخاطبی دارد که آن پیام برای او فرستاده شده است، در نتیجه در این نوع از نزول سر و کار ملائک از طرفی با فرستنده و از طرفی دیگر با دریافت‌کننده پیام است، به بیان دیگر ملائک الهی باید پیام خود را پس از آنکه از خداوند دریافت نمودند بر کسی عرضه کنند یا به عبارت دیگر بر مخلوقی از مخلوقات او نازل شوند. نمونه‌ای از این نزول، نزول جبرائیل امین در طول 23 سال بر رسول اکرم می‌باشد که پیامهای الهی را به طور پیوسته بر آن حضرت نازل می‌نمود.

حال باید ببینیم که نزول ملائک در شب قدر، جزو کدام یک از دو حالت فوق است. در آیه 4 سوره قدر خداوند از نزول ملائک و فرامین الهی سخن به میان آورده است. در حقیقت با رجوع به این آیه باید ببینیم که این فرامین، دستورات الهی هستند که به ملائک ابلاغ شده و ایشان مأمور به اجرای آنها هستند (نزول نوع اول)، یا نه این فرامین صرفاً به ملائکه ابلاغ شده‌اند و ملائک مسؤولیت اجرای آنها را ندارند بلکه مسؤولیت نازل کردن آن و حمل این فرامین را دارند (نزول نوع دوم). خداوند متعال هنگامی که در آیه 4 سوره قدر بحث نزول ملائک را مطرح می‌نماید، می‌فرماید که ملائک در این شب تمامی فرامین الهی را نازل می‌کنند. به عبارت دیگر ملائک در قبال این فرامین مأموریت اجرای آنها را ندارند، بلکه باید آنها را نازل کنند. پس مشخص می‌گردد که این فرامین که توسط ملائک مورد نزول قرار می‌گیرند جنبه ابلاغی دارند و نزول ملائک برای اطلاع رسانی و از نوع نزول ابلاغی (نزول نوع دوم) است.(18)

 

نزول ملائک به کدامین مقصد؟

همانگونه که اشاره شد نزول ملائک در شب قدر به صورت ابلاغی است و در این نزول ملائک حکم قاصدانی را دارند که از جانب خداوند پیامی را برای مخاطبی فرود می‌آورند. در نتیجه باید مخلوقی وجود داشته باشد که در شب قدر مورد نزول ملائک باشد و فرامین الهی به او ابلاغ شود.

با توجه به نوع نزول ملائک و محتوای پیغامی که به همراه دارند، و در نظر گرفتن این نکته که نزول آنها کاری عبث و بیهوده نیست، می‌توان نتیجه گرفت که نزول ملائک بر هر مخلوقی نمی‌تواند باشد. بلکه باید بر شخصی باشد که تناسب نزول ملائک و دریافت فرمانهای الهی شامل مقدرات موجودات را داشته باشد. به بیان دیگر او باید توانایی درک مجموعه‌ای بسیار بزرگ و عظیم و در عین حال پراهمیت از اطلاعات را دارا باشد. روشن است که نه تنها اشیاء گوناگون و گیاهان و جانوران و حتی مکانهای مقدس قادر به فهم این پیام و شایسته این نزول نیستند، بلکه انسانهای معمولی هم ظرفیت این نزول را ندارند. چرا که موضوع این ابلاغ، مقدرات امور و آن هم مقدرات همه موجودات و از جمله تک‌تک انسانها‌ست. مقدرات هر یک از انسانها در یک سال، حجم وسیعی از اطلاعات را تشکیل می‌دهد که مطلع شدن از آنها در یک شب و به صورت یکباره توسط انسان معمولی امکان پذیر نیست، چه رسد به سرنوشت و مقدرات کلیه مخلوقات عالم.

از سوی دیگر، ملائک در هنگام نزول فرامینی را همراه خود می‌آورند که در آینده باید به اجرا دربیاید. برای این که ابلاغ این فرامین توسط ملائک امری عبث و بیهوده نباشد، نزول ملائک باید اثر و نتیجه عملی همراه داشته باشد. به عبارت دیگر کسی که مورد نزول ملائک واقع می‌شود، باید در سیر انجام این فرامین نقش و وظیفه‌ای داشته باشد. حال ما با نگاهی دقیقتر به خود و اطرافیانمان آشکارا می‌یابیم که نه تنها شأن و تناسب نزول ملائک را نداریم و هیچگاه مورد نزول ملائک قرار نگرفته‌ایم و نخواهیم گرفت، بلکه هیچگاه نقشی در اجرای این فرامین که در رابطه با مقدرات افراد است هم نخواهیم داشت.

حال که معلوم شد یک انسان عادی محل نزول ملائک واقع نمی‌شود، می‌توان انتظار داشت که افراد مخصوصی وجود داشته باشند که از نقایص و کمبودها و محدودیتهای انسانهای عادی دور باشند و از جانب خداوند ظرفیتها و تواناییهای ویژه‌ای را کسب کرده باشند. در حقیقت خداوند این انسانهای برگزیده را به مقام جانشینی خود بر روی زمین نایل کرده است، و این همان مقام و منزلتی است که قرآن کریم نیز صراحتاً در آیه 30 سوره بقره عده‌ای را تحت همین عنوان معرفی می‌نماید و از آنان با عنوان خلیفة الله تعبیر می‌کند.(19) نماینده خدا بر زمین کسی است که وجودش نمایشگر خداوند است و به اذن خداوند کار خدایی می‌کند و کارها و آثار خاصی به اراده خداوند توسط او اجرا می‌شود. نظیر حضرت عیسی (علیه السلام) که به اذن پرودگار مرده را زنده می‌کرد.(20) به عبارت دیگر خلیفة الله سبب اتصال بین آسمان و زمین است. بر این اساس، مشخص است که خلیفة الله بدان سبب که نماینده خداوند و در ارتباط با او است، لزوماً توانایی درک و دریافت پیامهای الهی را دارد و از سوی دیگر او به اذن و اراده خداوند مأمور به اجرای دستورات خاص الهی است، پس نزول ملائک به چنین شخصی یقیناً اثر عملی به دنبال خواهد داشت. 

 

این افراد چه کسانی هستند؟

آنچه مسلم و مورد اتفاق مسلمانان است، این است که تنها کسی که در صدر اسلام محل نزول ملائک بوده و پیغامهای الهی را دریافت می‌کرده، وجود مقدس پیامبر اکرم حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند و کسی جز ایشان نیز این منصب و مقام را دارا نبود.(21) اما همانطور که در قسمت گذشته گفته شد، نزول ملائک در شب قدر و آوردن تقدیر امور، امری استمراری و کار هر ساله است. بنابراین به دوران حیات نبی اکرم محدود نمی‌شود و بر طبق آیات قرآن پس از آن حضرت نیز تداوم دارد. لذا پس از رسول خدا فرشتگان الهی باید بر شخصی نازل شوند.

بدیهی است که این شخص باید کسی باشد که بعد از پیامبر به مانند ایشان برای چنین مقام و این چنین مسؤولیتهایی از جانب خداوند انتخاب شده باشد و از ناحیه او قابلیتها و توانایی‌های لازم به او عطا شده باشد. طبعاً او ادامه‌دهنده راه پیامبر و مأمور به وظایف و کارهایی است که مسؤولیت آنها در زمان پیامبر به عهده ایشان بود و باید بعد از ایشان نیز ادامه پیدا کند. به عبارت روشنتر او جانشین پیامبر بعد از ایشان است و گذشته از این بسان پیامبر نماینده خداوند بر زمین و حلقه ارتباط عالم ملک با ملکوت است.

با مراجعه به تاریخ در می‌یابیم که بعد از پیامبر مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، تاکنون جز افرادی محدود، کسی ادعایی مبنی بر این که ملائک در شب قدر بر او نازل می‌شوند، نکرده است. چرا که صحت ادعای مدعی در این زمینه با چند سؤال ساده در مورد اتفاقات آینده و جزئیات آن از سوی مردم هم‌عصر او معلوم می‌شده است. در این میان، تنها عده ای محدود را می‌توان یافت که مدعی این امر هستند. اینان در مقاطع مختلف زندگی خود قاطعانه از این ادعای خود دفاع کرده‌اند و پاسخگوی پرسش افراد در مورد اخبار و اتفاقات آینده بوده‌اند. ایشان در لحظه لحظه عمر خود، همانند پیامبر اکرم از چنان علم وسیعی برخوردار بوده‌اند و از وقایع جهان اطلاع داشته‌اند که مردم هم‌عصرشان، به وضوح به مقام علمی آنها پی‌می‌بردند و ایشان را عالمترین شخص می‌دانستند. با بررسی زندگانی ایشان شواهد بسیاری در تأیید این موضوع می‌توان یافت که ذکر آنها خود فرصت دیگری می‌طلبد.

لازم به ذکر است که اینان همان کسانی هستند که شیعیان به امامت آنها معتقدند؛ جانشینان پیامبر و نمایندگان خداوند بر روی زمین؛ علی و یازده فرزند معصوم از نسل او.

از آنچه گفته شد نتیجه می‌شود در هر عصری و از جمله در دوران حاضر باید حجت و نماینده‌ای از جانب خدا بر روی زمین وجود داشته باشد، تا در شب قدر، محل نزول ملائک باشد. بر این اساس شیعیان قائلند که پس از رسول خدا ملائک بر ائمه اطهار که جانشینان به حق آن بزرگوار و خلفای الهی بر روی زمین بودند، نازل می‌شدند و در عصر حاضر نیز هر ساله در شب قدر، فرشتگان الهی بر وجود امام عصر، امام مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف) نازل می‌شوند.

 

شب قدر کدام یک از شبهای سال است؟

با در نظر گرفتن دو آیه از قرآن کریم و دقت در آنها و با استفاده از احادیث نبوی و کلام ائمه اطهار می‌توان دریافت که یک چنین شبی در ماه مبارک رمضان قرار دارد. چرا که خداوند در آیه 185 سوره بقره، ماه رمضان را ماهی معرفی می‌کند که قرآن در آن نازل شده است.(22) و در آیه آغازین سوره قدر نیز شب قدر را شبی می‌داند که قرآن در آن نازل گشته است.(23)پس به خوبی می‌توان نتیجه گرفت که شب قدر در ماه مبارک رمضان قرار دارد و قرآن در این شب و در نتیجه در ماه رمضان نازل شده است. روایات رسیده از پیامبر اکرم و اهل بیت نیز این مطلب را تأیید می‌نماید. نهایتاً آنچه ما می‌توانیم از قرآن کریم در تعیین زمان این شب بفهمیم، محدود به وقوع یک چنین شبی در ماه مبارک رمضان است. اما روایات رسیده از معصومین در تفسیر قرآن وضعیت را روشن‌تر می‌کند. در این روایات به شبهای نوزدهم، بیست و یکم و بیست و سوم ماه رمضان اشاره شده است و شب بیست و سوم از بقیه محتمل‌تر شمرده شده است.

 

چه باید کرد؟

در قسمتهای پیشین اشاره شد که طبق آیه‌ای از قرآن کریم شب قدر از هزار ماه که در آن شب قدری وجود ندارد، برتر و بالاتر است.(24) ائمه اطهار (علیهم السلام) در مقام تفسیر و تبیین آیات قرآن، دلیل این برتری حیران کننده را، برتری عبادت و انجام عمل صالح برای بندگان در این شب دانسته‌اند.(25)

اگر لحظه‌ای درنگ کنیم و کمی با خود بیاندیشیم خواهیم دید که در میان 365 شب سال تنها شبی از شبها‌ست که این چنین مورد عنایت و توجه قرار گرفته و چنان اثراتی بر آن مترتب شده است. بنابراین با اندکی تأمل به این نتیجه خواهیم رسید که باید این فرصت را غنیمت شمرد چرا که در این شب پر‌خیر و برکت فرصتی بسیار استثنایی آن هم در ماه میهمانی خدا برای ما فراهم شده است که می‌توانیم با توجه و همتی که به کار می‌بندیم بهره بسیار زیادی از آن ببریم.

با رجوع به بیانات ائمه اطهار می‌توان از اعمال و عباداتی که مورد توصیه قرارگرفته‌اند، با خبر شد. از جمله این اعمال می‌توان به احیاء این شب و تفکر و تحصیل علم در باب مسایلی که انسان را به خدا نزدیکتر می‌گرداند اشاره کرد. مثلاً مناسب است در این شب مقداری با خود خلوت کنیم، عملکرد سال گذشته خود را مرور کنیم. اعمال و رفتار خود را در این سال زیر ذره‌بین قرار دهیم و ببینیم در سال گذشته کجا بوده و اکنون به کجا رسیده‌ایم؟

با پرداختن به این افکار می‌توانیم مقدمه استفاده بیشتر از این شب را مهیا کنیم. از خداوند تقدیر بهتری را در سال آینده طلب کنیم. از او بخواهیم که ما را در پیمودن مسیری که مورد پسند اوست کمک کند. همچنین از او که وعده آمرزش در این ماه و به خصوص در این شب به ما داده است در مورد کوتاهی‌های خود طلب مغفرت و آمرزش کنیم و تصمیم بگیریم او را بیش از پیش اطاعت کنیم.

همچنین زنده نگه داشتن یاد خداوند در دل، دستگیری از محرومان و مظلومان و دعای خیر برای سایرین نیز از جمله اعمال سفارش شده هستند.(26)

بدین ترتیب است که هر انسان آگاه و بیدار دل در حدی که در توان و شایسته اوست، می‌تواند هر چه بیشتر خود را مشمول عنایت و توجه خداوند قرار دهد. به این امید که بتوانیم از این فرصت استثنایی و خیرات بی‌منتهای این شب بهره و استفاده‌ای شایان ببریم.

منبع http://www.roshd.org/per/beliefs/?bel_code=83

 

 

 

برای حل جدول اینجا کلیک کنید

]]>
مطالب مذهبی Tue, 28 Jun 2016 17:25:25 +0000
نماز در قرآن کریم http://jadvalosargarmi.com/0/j/index.php/read-know/crosswords-articles/religious-articles/prayer-in-the-holy-quran http://jadvalosargarmi.com/0/j/index.php/read-know/crosswords-articles/religious-articles/prayer-in-the-holy-quran " نماز در قرآن کریم"

شرح آیات مربوط به نماز در قرآن کریم

به نام خداوند بخشنده مهربان

 و نماز را بپا داريد، و زکات را بپردازيد، و همراه رکوع کنندگان رکوع کنيد (و نماز را با جماعت بگزاريد)!(البقرة/43)
  از صبر و نماز ياري جوئيد؛ (و با استقامت و مهار هوسهاي دروني و توجه به پروردگار ، نيرو بگيريد؛) و اين کار، جز براي خاشعان، گران است.(البقرة/45)

]]>
مطالب مذهبی Tue, 28 Jun 2016 17:25:25 +0000
رموز اسماء الهی http://jadvalosargarmi.com/0/j/index.php/read-know/crosswords-articles/religious-articles/secrets-of-god-names http://jadvalosargarmi.com/0/j/index.php/read-know/crosswords-articles/religious-articles/secrets-of-god-names رموز اسماء الهی

برای حل جدول اینجا کلیک کنید 

مطلبی که تقدیم می شود چکیده ای از تقریرات درس پاکباخته اهل بیت،

شیخ نبیل و عالم ربانی، خادم الشریعة حضرت آیة الله حاج شیخ حسن اثنی عشری( دامت توفیقاته) است

که در طی جلسات متوالی با لسانی شیوا و شیرین بیان فرموده اند.

 

خداوند در قرآن کریم  می فرماید: وَ للهِ الاَسمَاءُالحُسنی فَادعُوهُ بِهَا( 1).

ترجمه : برای خدا نامهایی است نیکو خدا را به این نامها بخوانید.

و همچنین می فرماید: اَللهُ لاَالهَ الا هُوَ لَه الاَسمَاءُالحُسنی(2)

ترجمه: جز خدای یکتا که همه اسماء و صفات نیکو، مخصوص اوست خدایی نیست.

 رسول خدا(ص)  می فرمایند: للهِ تَبَارَکَ وَ تَعالی تِسعَةٌ وَ تِسعینَ إِسماً مَن دَعا اللهُ بِهَا أستَجابَ لَهُ و مَن أَحصاها دَخَلَ الجَنَّةَ(3)

ترجمه: برای خداوند- که نامش مبارک و بلند مرتبه باد- نود و نه اسم است که هر کس خدا را بدانها بخواند دعایش مستجاب می شود و هر کس آنها را یاد کند به بهشت خواهد رفت.

شیخ صدوق می فرمایند: معنی « أَحصاها» احاطه است به همه اسماء و به همه معانی، یعنی اگر کسی این اسماء را بشناسد و بفهمد و درک کند و به آنها معتقد باشد و ایمان به معانی آنها داشته باشد داخل بهشت می شود(4).

و حضرت رضا(ع)  می فرمایند: که خدای را نود و نه اسم است که هر کس به آن دعا کند اجابت شود و هر که آنها را احصاء کند به بهشت خواهد رفت(5).

هر چند همه اسماء، نور واحدند اما احصای این نود و نه اسم سبب خیر و برکت هر دو جهان است.

بنا بر احادیث اهل بیت (ع) اسماءالحسنی ( نامهای نیکوی خداوند، حقیقت وجودی) محمد(ص) و آل محمد(ص) می باشند چنانچه رسول خدا (ص) و امیرالمومنین علی (ع)  مکرر فرموده اند: « وَ أنَا أسماءُ الله الحُسنی»(6)

ترجمه : ما نامهای نکوی الهی هستیم

و نیز فرموده اند: « نَحنُ کَلِمَةُ الله(7)- نَحنُ ذِکرُاللهِ(8)»

ترجمه: ما کلمه ( اراده فعّاله) خداییم- ما ذکر خداییم.

و نیز امام صادق(ع)  می فرمایند: « فی قََولِ اللهِ عَزََّ وَ جَلَّ : وَللهِ الأسماءُ الحُسنی فَادعُوهُ بِها، قالَ: نَحنُ وَاللهِ الأسماءُ الحُسنی الَّتی لا یَقبَلُ اللهُ مِنَ العِبادِ عَمَلاً الاّ بِمَعرفَتِنا.»

ترجمه: در تشریح معنی این گفته خدا در قرآن که فرموده است: برای خدا نامهایی نیکو است پس خدای را بدانها بخوانید؛ امام صادق(ع) فرموده اند: بخدا ما هستیم نامهای نیک او که از بندگان هیچ عملی پذیرفته نمی شود جز به شناخت ما(9).

امام صادق(ع) و امام باقر(ع)  می فرمایند: مظهر نود و نه اسم خدا، ما هستیم.

یکی از عباداتی که خداوند متعال ما را به آن امر کرده، ذکر است چنانچه در قرآن مجید در موارد بسیاری به ذکر و یاد خدا تاکید شده است و نیز می فرمایند:« وَ اذکُرُا اللهَ کَثیراً لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ»(10)

ترجمه: خدا را بسیار یاد کنید، باشد که رستگار شوید.

امام صادق(ع) می فرمایند: شیعیان ما کسانی هستند که هرگاه تنها باشند بسیار یاد خدا کنند.(11)

و همچنین در قرآن می فرمایند: فَاذکُرُونی أذکُرکُم(12)

ترجمه: پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم.

و همینطور خداوند به حضرت موسی(ع) می فرمایند: یَا مُوسی أنَا جَلیسُ مَن ذَکَرَنی.(13)

ترجمه: من همنشین کسی هستم که مرا یاد کند.(14)

اسماءالحسنی الهی، اسبابی هستند برای اجابت حاجات و خواسته ها که مهمترین آنها شناخت و تقرب نسبت به خدای تعالی است و این امر میسر نمی شود الا به واسطه قرب و شناخت واسطه های بین ذات مطلق و جهان خلقت یعنی محمد و آل محمد(ص) که نمایندگان تام الاختیار و صاحبان ولایت کلیه الهیه و مظاهر تامه صفات او می باشند. چنانچه قرآن مجید می فرمایند: یَا اَیُّهَا الَّذینَ آمنوُا اِتَّقوُا اللهَ وَ ابتَغُوا إِلَیهِ الوَسیلَةَ...(15)

ترجمه: ای اهل ایمان از خدا بترسید و به وسیله ایمان و پیروی از اولیاء حق به خدا توسل جویید...

امام صادق(ع) در ذیل آیه می فرمایند: نَحنُ الوَسیلَةُ ( ماییم وسیله )  و رسول خدا(ص) می فرمایند: نَحنُ الوَسیلَةُ الَی الله ، ما هستیم وسیله به سوی خدا.(16)

و نیز در دعای عالیه المضامین می خوانیم: اَنتَ وَسیلَتی الَی الله... ترجمه: تو وسیله من هستی به سوی خدا (17)و همچنین در دعای توسل می فرمایند: فَانَّکُم وَسیلَتی الَی الله

ترجمه: شمایید وسیله من به سوی خدا(18).

وجود مقدس حضرت محمد(ص) و حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه زهرا(ع)  و ائمه هدایت، معصومین(ع) حقیقت اسم اعظم خداوند اسماءالحسنی الهی هستند و خداوند آنها را کلمة تامات وجود و نام اعظم خود قرار داده است و بدین جهت از تمام پیغمبران عهد و میثاق در قبول ولایت کلیه الهیه آنان گرفته است.

پس با عنایت بر این که قرآن می فرماید: اذکُرُا الله ذِکراً کثیراً(19).

ترجمه: یاد کنید خدا را یاد کردنی بسیار و بنا بر فرمایش امام صادق(ع) ذکر کثیر تسبیح حضرت زهرا(ع) است.(20)

ذکر کثیر آن است که دل و زبان و تمام اعضا و جوارح انسان ذاکر باشد. کسی که ذاکر شد عمل می کند هر آنچه را که خدا امر کرده و ترک می کند هر آنچه را که خدای نهی کرده و اینجاست که او واجد مقام بندگی خدا می شود، مقامی که پیغمبر اکرم(ص) به آن افتخار می کند. پس ذاکر کسی است که به یاد خدا باشد و غیر خدا را فراموش کند. ذاکر خود را در حضور حق می بیند. کسی که خود را در حضور حق دید، مرتکب معصیت نمی شود. معصیت زمانی انجام می شود که انسان از یاد خدا غافل باشد. قرآن کریم در این باره می فرماید: وَ لاَ تَکُن مِنَ الغافِلینَ (21)ترجمه: و نباشید از غافلین.

و همچنین خداوند در قرآن کریم به ما امر می کند: فَاسئَلُوا اَهلَ الذِّکر ان کُنتُم لاَتَعلَمُونَ(22)

ترجمه: پس سوال کنید از اهل ذکر اگر نمی دانید.

مراد از اهل ذکر، محمد(ص) و آل محمد(ص)  می باشند.(23)

این چهارده نور پاک، ذاکرند و خود، ذکرند. به عبارت دیگر آنان ذکر مجسم و تجسم ذکر هستند و به ذکر و یاد خدا دل اطمینان می یابد.

الاَ بِذِکراللهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ.(24)

بنابر روایات اهل بیت (ع)، مراد از ذکر در این آیه محبت و ولایت امیرالمومنین(ع) و محمد و آل محمد(ص) می باشد(25). پس کسی که ولایت و محبت امیرالمومنین (ع) را در دل داشته باشد ذاکر است و دل او اطمینان و آرامش دارد.

چنانچه علی بن ابراهیم در تفسیرش ذیل آیه یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذکُرُوااللهَ ذِکراً کثیراً، از قول معصوم(ع) نقل می کند الَّذینَ آمَنو، شیعه و ذکر الله امیرالمومنین و ائمه (ع) می باشند.(26)

بر اساس آنچه گذشت ما نیز بر آن شدیم تا با توجه به معانی این صفات کریمه و عمق و روح هریک، که راهگشایی برای طی مسیر پر فراز و نشیب زندگی هستند؛ در چند قسمت به جرعه ای از این اقیانوس بی کران الهی بپردازیم؛ باشد که مورد استفاده شما عزیزان قرار گیرد.

 

« الله»

( خداوند)

اسم مبارک« الله» چهار حرفست و اگر کسی بر آن واقف شود به حقیقت، همه اشیاء را می شناسد؛ چرا که آنها از او و با او و به سوی او و صادر شده از او می باشند، پس هر گاه « همزه» را انداختی باقی می ماند«لله» که اشاره است به « ولله کل شیء» یعنی همه چیز از اوست و اگر«لام» را انداختی و الف را گذاردی «اله» می شود که اشاره دارد به « وَ هُوَ الهُ کُلَّ شَیءٍ» هر چیزی به او موجود است. اگر«لام» و «الف» را انداختی « له» می شود، « وَ لَهُ کُلَّ شَی ءٍ» بازگشت هر چیزی به سوی اوست، اگر « لام» از کلمه « له» انداخته شود، «هُ» باقی ماند و « هو» لفظی است که دلالت دارد بر ینبوع (27)عزّت حضرت احدیت و لفظ «هو» مرکب است از دو حرف « هاء» و « واو». لفظ « هاء» اصل است نسبت به « واو»، چون « واو» از اشباع ضمه « هاء» پیدا شد، پس در واقع « هو» یک حرف است و دلالت دارد بر وحدت حضرت احدیت.

« الله»، اسم ذات خداوند و مستجمع(28) جمیع صفات کمال و جمال و جلال اوست.

خواص اسم اعظم خدا در سه اسم گذاشته شده که آن « بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الَّرحیم» می باشد و خاصیت اسم اعظم، در ولایت امیرالمومنین(ع) است.

« الله» اسم جامع و بزرگ و با عظمت حضرت واجب الوجود، جلّ و علا می باشد.

اسم اعظم، در اسمی است که اول آن « الله» و آخر آن « هو» می باشد.

امیرالمومنین(ع) در تفسیر کلمه « الله» می فرمایند: «اللهُ اسمٌ مِن اَعظَمِ اسماءِ الله عَزَّ وَ جَلَّ لایَنبَغی یُسَمّی بِهِ غَیرُهُ»(29)

ترجمه: « الله» اسم اعظم الهی است که شایسته نیست احدی خود را به این نام بخواند.

 

خواص:

1- 100 مرتبه در هر روز موثر است در رفع تمام مشکلات زندگی.

2- 1001 مرتبه در یک مجلس موثر است در رفع مشکلات و خطرات بزرگ زندگی.

3- 66 مرتبه، هر روز بعد از نماز صبح جهت حل مشکلات. در مداومت بر این تعداد تاکید شده است.

4- جهت شفای مریض، 100 آیه از قرآن خوانده ( بسم الله الرحمن الرحیم یک آیه محسوب می شود) سپس 7 مرتبه « یا الله» گفته شود. حضرت امیرالمومنین(ع) می فرمایند اگر این دستور را به سنگ بخوانند سنگ باز می شود. مریضی که تمام اطباء او را جواب کرده اند شفا می گیرد؛ حتی اجل محتوم (30)چند روزی عقب می افتد.

رسول اکرم(ص) فرموده اند: کُلُّ امٍر ذی بالٍ لَم یُبدَأ فیهِ بِبِسمِ الله فَهُوَ أبتَرُ.

ترجمه: هر کاری که بنام خداوند شروع نشود ناقص و بی نتیجه خواهد ماند.(31)

بدین جهت فرموده اند هر کاری که بنام خداوند شروع نشود ناقص و بی نتیجه خواهد ماند.(32)

بدین جهت فرموده اند هر کاری را با نام خدا شروع کنید. نقل شده از بعض اهل باطن که هر کس روزی 100 مرتبه بگوید:« هُوَ اللهُ الذَّی لاالهَ الاّ هُوَ»(33) خدا او را از اهل یقین گرداند و به مقام اهل تحقیق و درجات ارباب توحیدش رساند.

 

پاورقی:

 

1- اعراف/ 179.

 2- طه/ 8.

 3 - بحارالانوار/ ج4/ ص187/ روایت 2/ باب 3.

4-همان/(بیان)

5- بحارالانوار/ ج4/ ص187/ روایت 2/ باب 3.

6- بحارالانوار/ ج53/ ص47/ روایت 20/ باب 29.

7- بحارالانوار/ ج25/ ص22/ روایت 38/ باب 1.

8- بحارالانوار/ ج7/ ص321/ روایت 16/ باب 16.

9- اصول کافی/ ج1/ ص 143 / باب 4.

10-جمعه/10

11- - بحارالانوار/ ج74/ ص257/ روایت 55/ باب 15.

12- بقره / 152

13- - بحارالانوار/ ج3/ ص22/ روایت 329.

14-اصول کافی، ج4، ص 455.

15- مائده/ 35.

 16- بحارالانوار/ ج25 / ص 22/ روایت 38/ باب 1.

 17- بحارالانوار/ ج100 / ص 409/ روایت 67/ باب 6.

 18 - بحارالانوار/ ج102 / ص 249/ روایت 9/ باب 10.

 19- احزاب/ 41.

 20- بحارالانوار/ ج22 / ص 176/ باب 2.

 21 - اعراف/ 205.

 22- نحل/ 43 و: انبیا/7.

 23 - بحارالانوار/ ج9 / ص 125/ باب 1.

24- رعد/ 28.

 25 - بحارالانوار/ ج23 / ص 184/ روایت 47/ باب 9 و نیز بحارالانوار/ ج35 / ص 405/ روایت 29/ باب 20.

 26- بحارالانوار/ ج23 / ص 185/ روایت 53/ باب 9.

27- ینبوع: سرچشمه

28- مستجمع : شامل؛ دربرگیرنده.

29- بحارالانوار/ ج92/ ص232/ روایت 4/ باب 29.

 30 - یعنی مرگی که در تقدیر الهی، قطعی و جاری شده است.

 31 - بحارالانوار/ ج76 / ص 305/ روایت 1/ باب 58.

 32 - بحارالانوار/ ج4 / ص 194/ روایت 2

 33 - حشر/ 22 و 23.

 

]]>
مطالب مذهبی Tue, 28 Jun 2016 17:25:25 +0000
شب قدر http://jadvalosargarmi.com/0/j/index.php/read-know/crosswords-articles/religious-articles/night-of-qadr http://jadvalosargarmi.com/0/j/index.php/read-know/crosswords-articles/religious-articles/night-of-qadr شب قدر

إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن کُلِّ أَمْرٍ سَلَامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ

ما این قرآن عظیم الشأن را در شب قدر نازل کردیم «۱» و چه تو را به عظمت این شب قدر آگاه تواند کرد «۲» شب قدر از هزار ماه بهتر و والاتر است «۳» در این شب فرشتگان و روح به اذن خدا از هر فرمان نازل گردند «۴» این شب تا صبحگاه، رحمت و تهنیت است «۵››

از آیات و روایات چنین استفاده می شود که شب قدر از نخستین هنگام آفرینش جهان بوده و در امّت های پیشین از زمان حضرت آدم(علیه السلام) و هر یک از پیامبران بعد از او، شبی به نام شب قدر وجود داشته است.۱

چنان که ماه رمضان در هر یک از امّت های پیشین بوده است و این شب با عظمت تا آخر دنیا خواهد بود.

اگرچه برخی از برادران اهل تسنن گمان کرده اند که شب قدر در زمان حیات رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) بوده و پس از آن نیست اما این قول ضعیف است. زیرا در بعضی تفاسیر روایت شده که ابوذر غفاری فرموده است: به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) گفتم آیا شب قدر در زمان انبیاء است که امر بر آنان نازل می شود و هنگامی که چشم از جهان بربستند، دیگر مرتفع می گردد؟ حضرت فرمودند: خیر، شب قدر تا روز قیامت وجود دارد.۲

فضیلت شب قدر

بدون تردید شب قدر از شب های با عظمت و با اهمیت سال است و دلیل فضیلت این شب بر سایر شب ها به اعتبار اموری است که در این شب محقق می گردد وگرنه اجزای زمان یا مکان، درجه و رتبه وجودی شان یکی است و بین آنها تفاوتی وجود ندارد. در روایتی از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) نقل شده است که فرمودند: هرکس شب قدر را احیاء دارد و مومن باشد و به روز جزا اعتقاد داشته باشد تمامی گناهانش آمرزیده می شود.[۳] و در روایتی دیگر امام صادق(علیه السلام) فرمودند: شماره ماههای سال نزد خداوند، دوازده ماه است و سرآمد ماهها، ماه رمضان است و قلب ماه رمضان، شب قدر است.۴

نامگذاری شب قدر

در این که چرا این شب را شب قدر نامیده اند مفسران قرآن کریم با کمک از خود قرآن و استمداد از احادیث معصومین مطالب و دلایل زیادی آورده اند که مهمترین آنها بدین شرح است:

۱- شب قدر یعنی شب بزرگ و با عظمت و چون این شب، شب شریفی است به آن شب قدر می گویند؛ یعنی شبی که صاحب قدر و منزلت و شرافت است. از لحاظ لغوی نیز، در قرآن کریم « قدر» به معنای منزلت و بزرگی خداوند عالم آمده است و می خوانیم: «ما قدروا لله حقّ قدره»۵٫ یعنی آنان عظمت خداوند را نشناختند. همچنین، رمز بزرگی و عظمت شب قدر در خود سوره قدر، نیز بیان گردیده و می فرماید: «شب قدر، از هزار ماه بهتر است.»

۲- چون در این شب، فرشتگان بسیاری به زمین می آیند زمین تنگ می گردد، لذا آن را شب قدر نامیدند، زیرا «قدر» به معنای «ضیق و تنگی» نیز می باشد.

۳- یکی دیگر از معانی «قدر»، «تقدیر و سرنوشت» است و در این شب، امور بندگان تا سال آینده مقدّر می گردد. تفسیر برهان از امام باقر (علیه السلام) روایت می کند که: «در شب قدر، هر امری از امور بندگان تا شب قدر سال آینده معین می گردد، از خیر و شر، طاعت و معصیت، ولادت و مرگ و روزی موجودات و هرآنچه در آن سال مقدّر گشته حتمی است و خداوند را در آن مشیت است».

۴- علت دیگر این نامگذاری این است که قرآن با قدر و منزلت بر پیامبر والا قدر و برای امت با قدر و ارزش، به واسطه ملکی صاحب قدر نازل گردیده است.

۵- گاه نیز گفته اند: شبی است که مقدر گردیده تا قرآن در آن نازل شود.

۶- یا از آن رو که هرکس این شب را زنده بدارد و احیاء نگه دارد صاحب قدر و منزلت می گردد، به لیلة القدر معروف شده است.
در اینکه شب قدر در ماه مبارک رمضان قرار دارد، هیچ گونه تردیدی نمی توان به خود راه داد، چون از یک سو خداوند فرموده:«قرآن در ماه رمضان نازل شده» و از سوی دیگر در سوره قدر آمده «آن (قرآن) را در«شب قدر» نازل کردیم» و اینکه «شب قدر» در ماه مبارک رمضان قرار دارد مورد اتفاق روایات و مفسرین قرآن قرار دارد

علت مخفی بودن شب قدر

برخی معتقدند علت مخفی بودن شب قدر در میان شبهای ماه مبارک رمضان این است که مردم به همه این شبها اهمیت دهند همانگونه که خداوند رضای خود را در میان انواع طاعات پنهان کرده تا مردم بر همه طاعات روی آورند، خشمش را در میان معاصی پنهان کرده تا از همه گناهان بپرهیزند، اسم اعظم را در میان اسمائش پنهان نموده تا همه را بزرگ دارند،
شب قدر

ساعت استجابت دعا را در ساعات روز جمعه، پنهان ساخته تا روز جمعه به دعا بیشتر همت گمارند ولی خدا در بین بندگان را مخفی نموده، تا به همه بندگان احترام نمایند و وقت مرگ را مخفی ساخته تا در همه حال آماده باشند. و شاید یکی دیگر از فلسفه های مخفی بودن شب قدر این است که مردم در تمام شبهای ماه مبارک رمضان و یا لااقل در سه شب مشهور ۱۹ و ۲۱ و ۲۳ به عبادت بیشتری رو آورند و به اصلاح احوال خود و تصفیه روح و جان خود از آلودگیهای دنیا بپردازند تا بلکه از آن شبها بیشتر مستفیض شده و به واسطه تمرین زیادتر، ملکات فاضله در آنها راسخ تر شود. لذا علت مخفی بودن شب قدر به نفع بندگان است؛ زیرا اگر این شب خجسته معین بود، برخی بر اثر توفیق احیاء آن، مبتلا به عجب و غرور می گشتند.

ای خواجه، چه جویی ز شب قدر نشانی هر شب، شب قدر است، اگر قدر بدانی شب قدر کدام شب است؟

از مجموع مطالبی که از قرآن کریم و احادیث فریقین در مورد تعیین شب قدر بدست می آید، در موارد زیر می توان خلاصه نمود:

۱- در اینکه شب قدر در ماه مبارک رمضان قرار دارد، هیچ گونه تردیدی نمی توان به خود راه داد، چون از یک سو خداوند فرموده:«قرآن در ماه رمضان نازل شده» و از سوی دیگر در سوره قدر آمده «آن (قرآن) را در«شب قدر» نازل کردیم» و اینکه «شب قدر» در ماه مبارک رمضان قرار دارد مورد اتفاق روایات و مفسرین قرآن قرار دارد.

۲- شب قدر در دهه آخر ماه مبارک رمضان قرار دارد، روایات فراوان و نظریه های مفسران شیعه و اهل سنت آن را حتمی و اجتناب ناپذیر می شمارد و در این مورد هم شک و تردیدی نمی تواند وجود داشته باشد. عایشه روایت می کند: «تلاش و کوششی را که می دیدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در دهه آخر ماه مبارک رمضان انجام می داد در اوقات دیگر انجام نمی داد.»۶

۳- طبق روایات فراوانی که در منابع شیعی آمده، شبهای نوزدهم، بیست و یکم و شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان شب های قدر معرفی شده اما امام باقر (علیه السلام) دایره آن را محدودتر نموده و در پاسخ عبدالواحدبن مختار انصاری که خواستار تعیین یکی از آن شب ها از سوی امام (علیه السلام) بود می فرماید: «ایرادی ندارد هر دو شب را عمل عبادت و شب زنده داری انجام دهی، بالاخره شب قدر یکی از این دو شب (بیست و یکم یا بیست و سوم) می باشد».۷

۴- در میان شب بیست و یکم و شب بیست و سوم – در عین حال که خدا و رسول (صلی الله علیه و آله) و امامان (علیهم السلام) برای اهمیت به اطاعت و عبادت بندگان و تقرب آنان، سعی در مخفی نگهداشتن شب قدر داشته اند – آن طور که از تعدادی از احادیث استفاده می شود احتمال شب قدر بودن شب بیست و سوم را می توان تقویت نمود و معتبر دانست. زیرا چنانکه در روایت می خوانیم: «رسول خدا شب بیست و سوم به صورت افراد آب می پاشید تا آنها را خواب نگیرد. چنانکه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) همه اعضای خانواده را وادار می کرد روز بخوابند و شب کم غذا بخورند تا شب بیست و سوم را بیدار بمانند و می فرمود: انسان محروم کسی است که از خیر و فضیلت این شب محروم بماند».

 

درخواست های شب قدر

عظمت شب قدر اقتضا می کند که از خدا بهترین چیز را طلب کنیم، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در جواب کسی که سوال کرد: «ان انا ادرکت لیلة القدر فما اسال ربی؟» آن حضرت فرمود: «العافیه»۸

و از حضرت موسی (علیه السلام) نقل شده که به خدا عرضه داشت:

خدایا! نزدیکی به تو را می خواهم.

خدا فرمود: نزدیکی به من، برای کسی است که شب قدر را بیدار بماند.

حضرت موسی (علیه السلام) گفت: خدایا! رحمت تو را می خواهم.

خدا فرمود: رحمت من، برای کسی است که شب قدر را بر بینوایان ترحم کند.

حضرت موسی (علیه السلام) گفت: خدایا! عبور از صراط را می خواهم.

خدا فرمود: آن، برای کسی است که در شب قدر، صدقه ای بدهد.

حضرت موسی (علیه السلام) گفت: خدایا! درختان و میوه های بهشتی می خواهم.

خدا فرمود: آن، برای کسی است که در شب قدر، تسبیح گوید.

حضرت موسی (علیه السلام) گفت: خدایا! رهایی از آتش را می خواهم.

خدا فرمود: آن، برای کسی است که در شب قدر، آمرزش بخواهد و استغفار کند.

حضرت موسی (علیه السلام) گفت: خدایا! خرسندی تو را می خواهم.

خدا فرمود: خرسندی من، برای کسی است که در شب قدر، دو رکعت نماز بگذارد.۹

افضل اعمال شب قدر

از شیخ صدوق نقل شده که فرمود: افضل اعمال در احیای شب قدر «مذاکره علمی» است و از مرحوم سید جواد حسینی عاملی، صاحب «مفتاح الکرامه» نقل شده که فرمودند: افضل و بهترین اعمال شب قدر« تحصیل علوم مذهبی» است.

علامه مجلسی در بحار آورده است که: «بهترین اعمال در شب قدر؛ طلب آمرزش و دعا برای مقاصد دنیا و آخرت خود و پدر و مادر، خویشان و برادران ایمانی اعم از زندگان و مردگان و اذکار و صلوات بر محمد و اهل بیت اوست.»

 بر گرفته از گروه دین و اندیشه تبیان

 

 

 

 

 

برای حل جدول اینجا کلیک کنید

]]>
مطالب مذهبی Tue, 28 Jun 2016 17:25:25 +0000