Text Size

حضرت عیسی (ع) در قرآن

 

 

 


قرآن کریم حضرت عیسى را بشری مى‏داند که از طریق اعجاز و بدون پدر از مریم به وجود آمده و به عنوان پیامبر و براى ارشاد مردم مبعوث شده است و مانند سایر پیامبران با خداوند جهان در ارتباط بوده، حقایقی دریافت مى‏کرده و به مردم ابلاغ مى‏نموده است. نه خدا بوده نه پسر خدا، بلکه بنده خدا بوده است و اگر در انجیل گاهى به عنوان پسر معرفى شده باید به صورت تشریفات توجیه ‏شود. و اگر کلمه به او اطلاق شده، بدین جهت است که بدون وجود پدر و به وسیله کلمه (کـُن) تکوینى به وجود آمده است. قرآن عقیده به تثلیث را شرک و کفر مى‏داند و خود عیسى نیز از آن تبرّى مى‏جسته است.

 


عيسي (ع) كه بود؟ حضرت عيسى (ع) عبد و پيامبر خدا بود (سوره مريم، آيه 30) رسول به سوى بنى اسرائيل (سوره آل عمران، آيه 49) و يكى از انبياي اولو العزم و صاحب شريعت بوده و كتابى به نام انجيل داشت (سوره احزاب، آيه 7، سوره شورا، آيه 13، سوره مائده، آيه 46)، خداى تعالى نام او را مسيح نهاد (سوره آل عمران، آيه 45) و كلمة الله و روحى از خدا خواند (سوره نساء، آيه 171)، داراى مقام امامت (سوره احزاب آيه 7) و از گواهان اعمال (سوره نساء، آيه 159، سوره مائده، آيه 117) و از بشارت‌دهندگان به آمدن پيامبر اسلام حضرت محمد (ص) بود (سوره صف، آيه 6)، وجيه و آبرومند در دنيا و آخرت و از مقربين بود (سوره آل عمران، آيه 45). از برگزيده شدگان (سوره آل عمران، آيه 33)، و از اجتباء شدگان و از صالحان بود (سوره انعام، آيه 85- 87)، مبارك، زكى و مهذب بود، آيتى براى مردم و رحمتى از خدا و احسانگرى به مادرش بود، و از زمره كسانى بود كه خداى تعالى به ايشان سلام كرد (سوره مريم، آيه 19- 33) و از كسانى بود كه خدا كتاب و حكمتش آموخت. (سوره آل عمران، آيه 48) * عيسى (ع) چه مى‏گفت؟ و در باره‏اش چه مى‏گفتند؟ قرآن كريم خاطرنشان ساخته كه عيسى عبدى بود رسول، و چيزى جز اين ادعا نمى‏كرد و آنچه به وى نسبت مى‏دادند خود او ادعايش را نكرده و با مردم جز به رسالت خدا سخنى نگفته، هم چنان كه قرآن اين معنا را در آيات زير صراحتا از آن جناب نقل كرده مى‏فرمايد: و آن گاه كه خداوند به عيسى بن مريم مى‏گويد: آيا تو به مردم گفتى كه من و مادرم را بعنوان دو معبود غير از خدا انتخاب كنيد؟!، او مى‏گويد: «منزهى تو! من حق ندارم آنچه را كه شايسته من نيست، بگويم! اگر چنين سخنى را گفته باشم، تو مى‏دانى! تو از آنچه در روح و جان من است، آگاهى و من از آنچه در ذات (پاك) توست، آگاه نيستم! بيقين تو از تمام اسرار و پنهاني‌ها با خبرى.‏ من، جز آنچه مرا به آن فرمان دادى، چيزى به آنها نگفتم (بلكه به آنها گفتم:) خداوندى را بپرستيد كه پروردگار من و پروردگار شماست! و تا زمانى كه در ميان آنها بودم، مراقب و گواهشان بودم ولى هنگامى كه مرا از ميانشان برگرفتى، تو خود مراقب آنها بودى و تو بر هر چيز، گواهى‏ (با اين حال،) اگر آنها را مجازات كنى، بندگان تواند. (و قادر به فرار از مجازات تو نيستند) و اگر آنان را ببخشى، توانا و حكيمى! (نه كيفر تو نشانه بى‏حكمتى است، و نه بخشش تو نشانه ضعف!)» (مائده 116 - 118) * معني كلمه عيسي چيست؟ كلمه عيسى در اصل «يشوع» بوده كه هم به معناى مخلص تفسير شده و هم به معناى منجى و در بعضى از اخبار به كلمه «يعيش(زنده مى‏ماند)» تفسير شده و اين با نامى‏ كه براى فرزند حضرت زكريا نهاده، يعنى نام «يحيى (زنده مى‏ماند)» مناسب‏تر مي‌باشد. چون كه بين اين دو پيامبر (حضرت يحيي و حضرت عيسي) از هر جهت شباهت وجود دارد. * چرا به حضرت عيسي (ع)، مسيح مي گويند؟ نظرات مختلفي در اين باره گفته اند؛ از جمله اينكه كلمه «مسيح» به معناى ممسوح است و ناميدن آن حضرت به اين نام، به اين مناسبت بوده كه آن جناب ممسوح به يمن و بركت بوده و يا براى اين بوده كه آن جناب ممسوح به تطهير از گناهان بوده و يا با روغن زيتون تبرك شده، ممسوح گشته است چون انبياء روغن زيتون به خود مى‏ماليدند و يا بدين جهت است كه جبرئيل بال خود را در هنگام ولادت آن جناب، بر بدن او ماليده تا از شر شيطان محفوظ باشد و يا براى اين بوده كه آن جناب همواره دست بر سر ايتام مى‏كشيده و يا براى اين بوده كه دست بر چشم اشخاص نابينا مى‏كشيده و آنان را بينا مى‏كرده و يا بدين جهت مسيحش خواندند كه دست بر بدن هيچ بيمارى نمى‏كشيده مگر آنكه شفا مى‏يافته، اينها وجوهى است كه در وجه تسميه عيسى بن مريم (ع) به مسيح ذكر كرده‏اند. اما وجهى كه مى‏توان بدان اعتماد نمود اين است كه لفظ مسيح در ضمن بشارتى كه جبرئيل به مادرش داده بود آمده است و قرآن آن بشارت را چنين حكايت نموده: «إِنَّ اللهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ ...»، پس قبل از آنكه آن جناب كورى را بينا كند و يا بيمارى را شفا دهد از سوي خداوند مسيح ناميده شده و اصولا به حكم اين آيه قبل از ولادت، مسيح ناميده شده بود. و كلمه «مسيح» عربى كلمه «مشيحا» ى عبرى است كه در كتب عهدين عبرى زبان آمده و بطورى كه از آن دو كتاب استفاده مى‏شود، رسم بنى اسرائيل چنين بوده كه هر پادشاهى تاجگذارى مى‏كرده، از جمله مراسم تاجگذارى اين بوده كه كاهنان او را با روغن مقدس مسح‏ مى‏كردند تا سلطنتش مبارك شود و بدين مناسبت پادشاه را مشيحا مى‏گفتند، كه يا به معناى خود شاه است و يا به معناى مبارك است. * داستان حضرت عيسى (ع) و مادرش در قرآن چگونه نقل شده است؟ مادر مسيح نامش مريم دختر عمران بود، مادر مريم به وى حامله شد و نذر كرد فرزند خود را، بعد از به دنيا آوردن، محرر كند (يعنى خادم مسجد كند) و او در حالى اين نذر را مى‏كرد كه مى‏پنداشت فرزندش پسر خواهد بود ولى وقتى او را به دنيا آورد و فهميد كه دختر است، اندوهناك شد و حسرت خورد و نامش را مريم يعنى خادمه نهاد. پدر مريم قبل از ولادت او از دنيا رفته بود، به ناچار خود او دخترش را در آغوش گرفته به مسجد آورد و به كاهنان مسجد كه يكى از آنان، زكريا (ع) بود تحويل داد، كاهنان در باره كفالت مريم با هم مشاجره كردند و در آخر به اين معنا رضايت دادند كه در اين باره قرعه بيندازند و چون قرعه انداختند زكريا برنده شد و او عهده‏دار تكفل مريم گشت تا وقتى كه مريم به حد بلوغ رسيد، در آن اوان، زكريا حجابى بين مريم و كاهنان برقرار نمود و مريم در داخل آن حجاب مشغول عبادت بود و احدى بجز زكريا نزد او نمي رفت و هر وقت زكريا نزد مريم مي رفت و داخل محراب او مى‏شد، رزقى نزد او مى‏يافت، روزى از مريم پرسيد: اين رزق از كجا نزد تو مى‏آيد: گفت: از نزد خدا و خدا به هر كس بخواهد بدون حساب روزى مى‏دهد. مريم (ع) صديقه، معصومه، طاهره، برگزيده شده بود، و محدثه و مرتبط با ملائكه بود. ملكى از ملائكه به او گفت كه خدا تو را برگزيده و تطهير كرده است. مريم از قانتين (خضوع كنندگان) بود و يكى از آيات و نشانه هاي خداوند براى همه عالميان بود. (نگاه كنيد: سوره آل عمران، آيه 35- 44، سوره انبيا، آيه 91، سوره تحريم، آيه 12) بعد از آنكه مريم به حد بلوغ رسيد و در حجاب (محراب) قرار گرفت، خداى تعالى روح را (كه يكى از فرشتگان بزرگ خدا است) نزد او فرستاد و روح به شكل بشرى بي عيب و نقص در برابر مريم مجسم شد و به او گفت كه فرستاده‏اى است از نزد معبودش، و پروردگارش وى را فرستاده تا به اذن او پسرى به وى بدهد، پسرى بدون پدر، و او را بشارت داد به اينكه به زودى از پسرش معجزات عجيبى ظهور مى‏كند و نيز خبر داد كه خداى تعالى به زودى او را به روح القدس تاييد نموده، كتاب، حكمت، تورات و انجيلش مى‏آموزد و به عنوان رسولى به سوى‏ بنى اسرائيل گسيلش مى‏دارد، رسولى داراى آيات بينات، و نيز به مريم از شان پسرش و سرگذشت او خبر داد، آن گاه مريم حامله شد، آن طور كه يك زن به فرزند خود حامله مى‏شود، (نگاه كنيد: آل عمران، آيه 35- 44) آن گاه مريم به مكانى دور منتقل شد و در آنجا درد زائيدنش گرفت و درد زائيدن او را به طرف تنه نخله‏اى كشانيد و با خود مى‏گفت: اى كاش قبل از اين مرده و از خاطره‏ها فراموش شده بودم، من همه چيز را و همه چيز مرا از ياد مى‏برد، در اين هنگام از طرف پائين وى ندايش داد: غم مخور كه پروردگارت پائين پايت نهر آبى قرار داده، تنه درخت را تكان بده تا پى در پى خرماى نورس از بالا بريزد، از آن خرما بخور و از آن آب بنوش و از فرزندى چون من خرسند باش، اگر از آدميان كسى را ديدى كه حتما خواهى ديد، بگو من براى خداي رحمان روزه گرفته ‏ام و به همين جهت امروز با هيچ انسان سخن نمى‏گويم، مريم چون اين را شنيد از آنجا كه فرزند خود را زائيده بود به طرف مردم آمد در حالى كه فرزندش را در آغوش داشت ( نگاه كنيد: سوره مريم، آيه 20- 27) و به طورى كه از آيات كريمه قرآن بر مى‏آيد حامله شدنش و وضع حملش و سخن گفتن او و ساير شؤون وجودش از سنخ همين عناوين در ساير افراد انسان‏ها بوده است. مردم و همشهريان مريم وقتى او را به اين حال ديدند، شروع كردند به طعنه زدن و او را سرزنش نمودند چون ديدند دخترى شوهر نرفته بچه‏دار شده است، گفتند: اى مريم چه عمل شگفت‏آورى كردى!، اى خواهر هارون نه پدرت بد مردى بود و نه مادرت زناكار، مريم اشاره كرد به كودكش كه با او سخن بگوئيد، مردم گفتند: ما چگونه با كسى سخن گوئيم كه كودكى در گهواره است، در اينجا عيسى (ع) به سخن درآمد و گفت: من بنده خدا هستم، خداى تعالى به من كتاب داد و مرا پيامبرى از پيامبران كرد و هر جا كه باشم با بركتم كرد و مرا به نماز و زكات سفارش كرد، ما دام كه زنده باشم بر احسان به مادرم سفارش فرمود و مرا نه جبار كرد و نه شقى، و سلام بر من روزى كه به دنيا آمدم و روزى كه مى‏ميرم و روزى كه زنده بر مى‏خيزم. (نگاه كنيد: سوره مريم، آيه 27- 34) اين كلام كه عيسى (ع) در كودكى ادا كرد، به اصطلاح علمى، نسبت به برنامه كار نبوتش براعت استهلال بوده است (براعت استهلال به اين معنا است كه نويسنده كتاب در حمد و ثناى اول كتابش كلماتى بگنجاند كه در عين اينكه حمد و ثناى خدا است اشاره‏اى هم باشد به اينكه در اين كتاب پيرامون چه مسائلى بحث مى‏شود)، عيسى (ع) هم با اين كلمات خود فهماند كه به زودى عليه ظلم و طغيان، قيام نموده و شريعت موسى (ع) را زنده و استوار مى‏سازد و آنچه از معارف آن شريعت مندرس و كهنه گشته تجديد مى‏كند و آنچه از آياتش كه مردم درباره‏اش اختلاف دارند بيان و روشن مى‏سازد. عيسى (ع) نشو و نما كرد تا به سن جوانى رسيد و با مادرش مانند ساير انسان‏ها طبق عادت جارى در زندگى بشرى مى‏خوردند و مى‏نوشيدند. عيسى (ع) در اين اوان به رسالت به سوى بنى اسرائيل گسيل شد و مامور شد تا آنها را به سوى دين توحيد بخواند، و ابلاغ كند كه من آمده‏ام به سوى شما و با معجزه‏اى از ناحيه پروردگارتان آمده‏ام و آن اين است كه براى شما (و پيش رويتان) از گل چيزى به شكل مرغ مى‏سازم و سپس در آن مى‏دمم، به اذن خدا مرغ زنده‏اى مى‏شود و من كور مادرزاد و برصى غير قابل علاج را شفا مى‏دهم و مردگان را به اذن خدا زنده مى‏كنم و بدانچه مى‏خوريد و بدانچه در خانه‏هايتان ذخيره مى‏كنيد خبر مى‏دهم، كه در اين براى شما آيتى است بر اينكه خدا رب من و رب شما است و بايد او را بپرستيد. عيسى (ع) مردم را به شريعت جديد خود كه همان تصديق شريعت موسى (ع) است دعوت مى‏كرد، چيزى كه هست بعضى از احكام موسى را نسخ نمود و آن حرمت پاره‏اى از چيزها است كه در تورات به منظور گوشمالى و سختگيرى بر يهود حرام شده بود و بارها مى‏فرمود: من با حكمت به سوى شما گسيل شده‏ام، تا برايتان بيان كنم آنچه را كه مورد اختلاف شما است و نيز مى‏فرمود: اى بنى اسرائيل من فرستاده خدا به سوى شمايم، در حالى كه تورات را كه كتاب آسمانى قبل از من بوده تصديق دارم و در حالى كه بشارت مى‏دهم به رسولى كه بعد از من مى‏آيد و نامش احمد است. عيسى (ع) به وعده ‏هايى كه داده بود كه فلان و فلان معجزه را آورده‏ام وفا كرد، هم مرغ خلق كرد و هم مردگان را زنده كرد و هم كور مادرزاد و برصى را شفا داد و هم به اذن خدا از غيب خبر داد. عيسى (ع) هم چنان بنى اسرائيل را به توحيد خدا و شريعت جديد دعوت كرد تا وقتى كه از ايمان آوردنشان مايوس شد، و وقتى طغيان و عناد مردم را ديد و استكبار كاهنان و احبار يهود از پذيرفتن دعوتش را مشاهده كرد، از ميان عده كمى كه به وى ايمان آورده بودند چند نفر حوارى انتخاب كرد تا او را در راه خدا يارى كنند. از سوى ديگر يهود بر آن جناب شوريد و تصميم گرفت او را به قتل برساند، ولى خداى تعالى او را از دست يهود نجات داد و به سوى خود بالا برد و مساله عيسى (ع) براى يهود مشتبه شد، بعضى خيال كردند كه او را كشتند، بعضى ديگر پنداشتند كه به دارش آويختند، خداى تعالى فرمود: نه آن بود و نه اين، بلكه امر بر آنان مشتبه شد (نگاه كنيد: آل عمران، 45- 58، زخرف، 63- 65، صف، 6- 14، مائده، 110- 111، نساء، 157- 158)، اين بود آنچه كه قرآن كريم در داستان عيسى و مادرش فرموده است. * كيفيّت نزول إنجيل بر حضرت عيسى‏ (ع) وضع نزول انجيل مبهم‏تر از تورات است؛ به جهت اينكه درست مشخّص نيست كه إنجيل بصورت وحى آسمانى بر حضرت عيسى نازل شده، تا بصورت كتابى درآيد؟ و يا تلقين حضرت عيسى بوده؟ و يا مثلًا نحوه ديگرى بوده است و جمع آورى شده است؟ به هر حال، همه اناجيل، بعد از حضرت عيسى نوشته شد؛ پس از صعود حضرت عيسى، يكصد و بيست عدد إنجيل نوشته شد، و از اين مقدار به چهار تاى از آن كه نوشته لوقا و يوحَنّا و مَرْقُس و مَتَّى است اعتبار داده شد؛ يعنى كليسا آنرا به رسميّت شناخت و يكصد و شانزده تاى آن ردّ شد، و حالا هم ردّ شده است يعنى معمولٌ به‏ نيستند. و هيچ معلوم نيست كه انجيل چطور نوشته شده است و چه قسم القا گرديده است، اصولًا در ميان مسيحيان نيز سخن از اين نيست كه انجيل ايشان به چه شكل و به چه نحو نازل شده است، و به چه نحوى در ميان مردم دائر گرديده است؟ و در كلمات خود آنان همچنين دلالتى نيست بر آنكه إنجيل از انشائات خود حضرت مسيح بوده است. يك إنجيل بَرْنابا درآمد، قيامتى بر پا كردند و بالاخره آن را از اعتبار انداختند، زيرا كه در غالب قسمت‏ها با مطالب إسلامى و قرآنى مطابقت دارد، و بشارت از حضرت محمّد صلّى الله عليه و آله و سلّم مى‏دهد. * آيا ازدواج نكردن حضرت مسيح دليل بر نقصان نيست؟ خير دليل بر نقصان نيست، بلكه دليلى بر روحيّت و نورانيّت حضرت عيسى بوده است، چون با اين نشأه أبداً تماس حاصل نكرد و ازدواج ننمود و سكنى و خانه نگرفت؛ يك موجوديّت خاصّى داشت. البته حضرت رسول اكرم پيامبر اسلام (ص) جامعيّت داشتند، از آثار و خصائص اين نشأه بنحو أوفى برآمدند؛ و بالاخصّ سنّت ازدواج از خصائص رسول الله (ص) است. * حضرت مريم (ع) برگزيده زنان و مردان است در آيه شريفه «و اذ قالت الملائكه يا مريم ان الله اصطفاك و طهرك و اصطفاك على نساء العالمين» (آل عمران : 42)؛ و هنگامى را كه فرشتگان گفتند: اى مريم، خداوند تو را برگزيده و پاك ساخته و تو را بر زنان جهان برترى داده است. لفظ (اصطفاء) دوبار تكرار شده است، تكرار اصطفاى دومى براى برترى آن حضرت نسبت به زنان است، ولى اصطفاء اولى مطلق است و شامل مرد و زن مى گردد و از آن استفاده مى شود كه حضرت مريم (ع) از ميان زنان و مردان برگزيده شده است. * آيا حضرت مريم (ع) از حضرت زهرا (ع) نيز برتر بود؟ در روايات به نقل از رسول اكرم صلى الله عليه وآله وسلم آمده است: مريم سيدة نساء عالميها و اما ابنتى فاطمه فهى سيدة نساء العالمين من الاولين و الآخرين. يعني مريم (ع) سرور زنان زمان خود بود ولى دخترم فاطمه (ع) سرور زنان تمام عالميان از اولين تا آخرين است. * حضرت عيسي (ع) به دار آويخته نشد وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسيحَ عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذينَ اخْتَلَفُوا فيهِ لَفي‏ شَكٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ يَقينا ( نساء 157 ) (و گفتارشان كه: ما، مسيح عيسى بن مريم، پيامبر خدا را كشتيم! در حالى كه نه او را كشتند، و نه بر دار آويختند لكن امر بر آنها مشتبه شد. و كسانى كه در مورد (قتل) او اختلاف كردند، از آن در شك هستند و علم به آن ندارند و تنها از گمان پيروى مى‏كنند و قطعاً او را نكشتند.) يهوديان اختلاف كرده ‏اند در اينكه عيسى (ع) را به چه شكلى كشتند، آيا او را به دار آويختند؟ و يا كشتند و به دار نزدند؟ شايد اينكه در آيه مورد بحث اول فرموده كه گفتند: ما او را كشتيم و سپس از كشتن و به دار زدن او سخن گفته و فرموده: نه او را كشتند و نه به دارش زدند، براى اين بوده كه چون مقام، مقام رد ادعاي آنان بوده، خواسته همه اقسام دعوى آنان را رد كند، بطورى كه ديگر هيچ ترديدى نماند. آرى از آنجا كه دار زدن نوع خاصى از شكنجه دادن به مجرمين بوده و در همه موارد ملازم با قتل نبوده، لذا اگر اين كلمه بيان نداشته باشد كشتن به ذهن تبادر نمى‏كند بلكه شنونده احتمال مى‏دهد كه او را زنده به دار زده و زنده هم پائين آورده باشند و چون خود يهوديان در كيفيت كشتن عيسى (ع) اختلاف كرده‏ اند، لذا در آيه شريفه كافى نبود بفرمايد: او را نكشتند، چون ممكن بود يهوديان اين كلام خدا را تاويل نموده، بگويند: بله او را بطور عادى نكشتيم بلكه به دارش آويختيم، به همين جهت خداى سبحان بعد از آنكه فرمود: «او را نكشتند» اضافه كرد كه: «و به دارش نياويختند» تا كلام حق صراحت را اداء كرده باشد و بطور نص صريح فهمانده باشد كه عيسى به دست يهوديان از دنيا نرفته، نه به كشتن و نه به دار آويخته شدن، بلكه امر بر يهود مشتبه شد و غير مسيح را به خيال اينكه مسيح است گرفتند و كشتند و يا به دار زدند و اين واقعه خيلى هم بعيد نيست بلكه امرى عادى است، چون در جوامع وحشى مخصوصا در موقعى كه اجتماع هجوم مى‏آورند تا شخص مورد نظرشان را به قتل برسانند بسيار مى‏شود كه در اثر غوغا مجرم حقيقى گم مى‏شود و غير مجرم به جاى مجرم‏ كشته مى‏شود و اتفاقا در داستان عيسى (ع) مباشرين قتل اطرافيان آن جناب نبودند تا او را به خوبى بشناسند بلكه لشگريان روم مباشر اين عمل شده‏اند و معلوم است كه روميان معرفتى كامل به حال و وضع آن جناب نداشته‏اند پس ممكن است كه شخص ديگرى را دستگير كرده و به قتل رسانده باشند و با اين حال در روايات آمده كه خداى تعالى قيافه و شكل مسيح (ع) را بر شخص ديگر انداخت و اين باعث شد كه او را بگيرند و به جاى عيسى (ع) به قتل برسانند. * آيا حضرت عيسي (ع) هم اكنون زنده است؟ خداوند، عيسى (ع) را با بدن و روحش به آسمان بالا برده، نه اينكه مانند ساير انسانها روحش از كالبدش جدا شده و به آسمان بالا رفته باشد، چون اين احتمال چيزى است كه با ظاهر آيات قرآن با در نظر گرفتن سياق آن نمى‏سازد، چون اضرابى كه در جمله: «بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ» واقع شده، با صرف بالا بردن روح عيسى بعد از مردنش نمى‏سازد و ساده‏تر بگويم: بالا رفتن روح بعد از مردن، هم در قتل هست و هم در آويخته شدن به دار و هم در مردن عادى، چون هر كسى كه بميرد روحش به عالم ارواح بالا مى‏رود لذا ديگر معنا ندارد بفرمايد: «بلكه ما او را به سوى خود بالا برديم بلكه به ما مى‏فهماند بالا بردن عيسى با روح و جسمش بوده.» و از نظر عقل محال نيست كه خداى تعالى مسيح را گرفته، به سوى خود بالا برده و نزد خود حفظش فرموده باشد و يا زندگى او را حفظ كرده به نحوى كه با جريانهاى عادى و معمولى نزد ما انسانها منطبق نبوده و اين ماجرا از ساير ماجراهاى معجزه‏آسايى كه از خود عيسى (ع) واقع شد و قرآن كريم آنها را حكايت نموده، سختتر و مهم‏تر نمى‏باشد. خلاصه اينكه آنچه از تدبر و دقت در آيات و سياق آنها به دست مي آيد، اين است كه عيسى (ع) تا به امروز از دنيا نرفته، نه در عصرى كه روى زمين بود كشته شد، و به دار آويخته شد و نه به مرگ طبيعى از دنيا رفت. * معناي توفي و رفع حضرت عيسي (ع) چيست؟ خداوند متعال در آيه 55 سوره آل عمران درباره حضرت عيسى (ع) مى فرمايد: «إِذْ قالَ اللهُ يا عيسى‏ إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَ رافِعُكَ إِلَيَّ وَ مُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا...» (به ياد آوريد) هنگامى را كه خدا به عيسى فرمود: «من تو را برمى‏گيرم و به سوى خود، بالا مى‏برم و تو را از كسانى كه كافر شدند، پاك مى‏سازم...» (توفى) در قرآن كريم در تمام موارد، به معناى برگرفتن است. يعنى از ميان قومت مى گيريم و به مقام قرب مى بريم، پس توفى در قرآن در معناى ميراندن و نابود كردن نيست، بلكه به معناى اخذ و گرفتن آمده است، چنانكه در توفى حق و دين و گرفتن بدهى از مديون استعمال مى شود. بنابراين گفتار خداوند متعال كه مى فرمايد: «انى متوفيك و رافعك الى» يعنى تو را از ميان قومت بر مى گيرم، نه گرفتن به معناى قبض روح و اينكه تو را مى ميرانم، بلكه به معناى نجات دادن است. * روايتى در مورد كيفيت بالا بردن حضرت عيسى (ع) به آسمان تفسير قمى از امام باقر (ع) روايت كرده كه فرمود: «عيسى (ع) در هنگام عصر آن شبى كه خداى تعالى او را به آسمان بالا برد، ياران خود را كه دوازده نفر بودند، نزد خود خواند و ايشان را داخل خانه‏اى كرد و سپس از چشمه‏اى كه در كنج آن خانه بود در آمد، در حالى كه آب از سر و رويش مى‏ريخت، فرمود: خداى تعالى به من وحى كرد كه همين ساعت مرا به سوى خود بالا مى‏برد، و مرا از يهود پاك مى‏كند، كداميك از شما داوطلب مى‏شويد به شكل من در آيد و خداى تعالى شكل مرا به او بدهد و به جاى من كشته و به دار آويخته گردد و در عوض در بهشت با من باشد؟ جوانى از ميان آنان گفت: يا روح الله من حاضرم، فرمود: بله تو همانى، آن گاه رو كرد به بقيه و فرمود: بدانيد كه بعد از رفتن من يكى از شما تا قبل از رسيدن صبح، دوازده بار بر من كافر مى‏شود (و اظهار بيزارى از من مى‏كند)، مردى از ميان جمع گفت: يا نبى اللَّه آن منم؟ عيسى (ع) گفت: مثل اينكه از نفس خودت چنين چيزى را احساس كرده ‏اى، باشد تو همان شخص باش، آن گاه رو كرد به بقيه و فرمود: بعد از من ديرى نمى‏پايد كه به سه فرقه متفرق مى‏شويد، دو فرقه به خداى تعالى افتراء مى‏بندند و در آتش خواهند بود و يك فرقه اهل نجات است، و آن فرقه ‏اى است كه از شمعون صادقانه پيروى مى‏كند و به خدا دروغ نمى‏بندد كه آن فرقه در بهشت خواهد بود، اين را كه گفت در جلو چشم همه اصحابش از زاويه خانه به طرف آسمان بالا رفت و ناپديد شد. از سوى ديگر يهود كه مدتها در جستجوى مسيح بود، در همان شب آن خانه را پيدا كرده، آن جوانى را كه داوطلب شده بود به شكل عيسى (ع) درآيد، گرفتند و كشتند و به دار آويختند و سپس آن كس ديگر را كه عيسى (ع) خبر داده بود تا صبح دوازده نوبت كافر مى‏شوى را گرفته و او همان كفرها را دوازده بار مرتكب شد.» سلام خدا بر مسيح بن مريم (ع) ، در آن روز كه متولّد شد، و در آن روز كه مى‏ميرد، و آن روز كه زنده برانگيخته خواهد شد. منابع: 1. تفسير الميزان ذيل آيات مربوط به حضرت مريم و حضرت عيسي (ع) 2. مهر تابان (شرح احوال علامه طباطبايي) 3. 665 پرسش و پاسخ در محضر علامه طباطبايي ------------------------------------------------------------- گردآوري و تنظيم: حجت‌الاسلام وحيد واحدجوان

 

 

برای حل جدول اینجا کلیک کنید

Colors